نام :شاهرخ (حسین)
نام خانوادگی : باوند
نام پدر : کیومرث
تاریخ تولد : 1336/12/17
محل تولد : تهران
سن : 26 سـال
مذهب : اسلام شیعه
تاریخ شهادت : 1362/12/04
محل شهادت : جزیره مجنون
شغل : پاسدار
دسته عملیاتی : سپاه پاسداران
شهید شاهرخ (حسین) باوند در 17 اسفند ماه سال 1336 در تهران به دنیا آمد.این شهید والامقام دارای ملیت ایران و مذهب اسلام شیعه بود.وی تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد و به عضویت سپاه پاسداران درآمد. این شهید گرانقدر سرانجام در 4 اسفند ماه سال 1362 در سن 26 سـالگی و در عملیات سال خیبر حوادث ناشی از درگیری در جزیره مجنون به شهادت رسید. مزار این شهید در قطعه 26 شماره 48
بهشت زهرا (س) قرار دارد.
حسین در اسفندماه سال ۱۳۳۶ در شهر تهران و در خانواده ای مبارز، حق طلب فرهنگی و با اصالت دیده به جهان گشود. او آخرین فرزند خانواده و بعدان خواهر و چهار برادر به دنیا آمد. پدر حسین، فردی مبارز بود و در جوانی به علت میان مسلحانه علیه رضاشاه به خراسان تبعید شده بود. وی در سال ۱۳۳۲ بعداز گذراندن دوران محکومیت به تهران بازگشت. پدر حسین فارغ التحصیل مدرسه دارالفنون بود. ؟ دوران کودکی و نوجوانی حسین در محیطی مذهبی و فرهنگی در کنار اعضای خانواده گذشت. او در سن یازده سالگی، پدر خود را از دست داد. حسین از زمان تکلیف، مقید به نماز و روزه بود و به قول نزدیکانش از شانزده سالگی همیشه باوضو بود و اعتقاد داشت نباید بدون وضو از دنیا رفت. او همزمان با تحصیل، فعالیتهای سیاسی، اسلامی و انقلابی خود را در خط امام (قدس سره) و با شناخت و آگاهی کامل آغاز کرد. وقتی در دبیرستان علوی تهران درس می خواند، متوجه نفوذ خط فکری انجمن حجتیه در بین دانش آموزان شده بود، لذا پرچم مبارزه علیه این گروهک را به دست گرفته و علیه آنها روشنگری می کرد. او پس از اخذ دیپلم، به سربازی رفته، در برنامه ترویج آبادانی قبل از انقلاب مشغول خدمت شد تا این که به فرمان حضرت امام خمینی (قدس سره)
از خدمت سربازی در کرد. در دوران سربازی با برادران متعهد و انقلابی منطقه چیذر و شرق تهران آشنا نه و به همین خاطر تا پیروزی انقلاب اسلامی در اکثر تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت مستمر داشت. در سال ۱۳۵۸ با هدایت شهیدان بهشتی و رجایی در تشکیلات مرکزی هیات های پاکسازی مشغول به کار شد تا از این طریق تمامی اخبار و " دریافتی از شبکه منابع حزب اللهی که خود نفود داده بود، کسب و به شهیدان بهشتی و رجایی برساند. هدف از این کار شناسایی افراد نفوذی، طاغوتی، بنی صدری و دیگر گروهکها در دستگاههای اجرایی بود. در سال ۱۳۵۹ با اسم مستعار حمید شاهرخی به منظور راه اندازی بخش سیاسی در جهادسازندگی مرکز مشغول به کار شد. یکی از مهمترین اقدامات وی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ شناسایی فرد نفوذی بنی صدر به نام فضلی نژاد و دستگیری او توسط نیروهای انقلاب، حین ارتکاب جرم انتقال اسناد و مدارک از وزارت امورخارجه بود. حسین (شاهرخ) در نیمه تیرماه سال ۶۱ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و بی درنگ در واحد اطلاعات منطقه ده، قسمت مبارزه با گروهک های چپ (حزب توده، چریکهای فدایی و...) مشغول به کار شد و در ضربه هفدهم بهمن سال ۱۳۶۱ به حزب توده شرکت فعال داشت و جزو افراد معدودی بود که پس از این عملیات به صورت خصوصی به محضر امام امت ( قدس سره) شرفیاب شد و امام هم اصطلاح معروف "سرباز گمنام" را در مورد آنها بیان فرمودند. (صحیفه نور، ج ۱۷، ص ۲۴۳،۶۲/۲/۱۴) روح نا آرام حسین در پشت جبهه ها آرام و قرار نداشت و دائم پیگیر حضور خود در مناطق جنگی و مبارزه با متجاوزین بعثی بود. وی با اصرار زیاد و تهدید به استعفا موفق شد با چند نفر از همکاران خود در اواخر سال ۱۳۶۲ راهی جبهه های جنوب شود. او سرانجام خود را به قافله عاشقان حسینی رسانده، در گردان حبیب ابن مظاهر لشگر ۲۷ محمدرسول الله (صلى الله علیه وآله) که فرماندهی آن به عهده یکی از همکاران خود به نام شهید عمران پستی، معروف به عبدالله بود، به عنوان فرمانده دسته سازماندهی شد. نیروها و گردان ها کم کم برای یک عملیات بزرگ آماده میشدند. حسین هم ضمن ایجاد آمادگی در خود، نیروهای خود را هم برای اعزام به منطقه عملیاتی آماده می کرد.
شب عملیات فرارسید و با دستور فرماندهی وارد عملیات گردید. در در جدار پل طلائیه وقتی بچه ها به علت آتش سنگین زمین گیر شده بودند، او بانگ برمی آورد که بچه ها بیایید امام را امشب خوش حال کنیم. او با این جمله از جا بلند شد و سایر برادران نیز به او پیوستند و با به هلاکت رساندن جمعی از مزدوران بعثی، پل طلائیه را نمودند، اما به علت ضد حمله سنگین نیروهای بعثی و شهید و مجروح شدن عدهای از رزمندگان، حسین و تعدادی از بچه های اطلاعات منطقه ۱۰ در منطقه عمليات مانده، بقیه را به عقب می فرستند و در حین مقاومت در برابر دشمن، در تاریخ ۶۲/۱۲/۴ شربت شهادت نوشیده، به لقاء الهی نائل می گردند. پیکر مطهر شهید حسین باوند در منطقه عملیاتی باقی ماند و پس از چهارده سال و در تیرماه سال ۱۳۷۶ به میهن اسلامی بازگشت و دوباره فضای شهر و محله را عطرآگین نمود.
روحش شاد
ایشان نمازش سر وقت بود و مقید به اقامه نماز در اول وقت بود در نماز همیشه باحالت خضوع وخشوع در مقابل عظمت پروردگار می ایستاد. دائم الذکر بود نه به این معنی که تبلیغات، ریا و ظاهرسازی کند. همانجا که مشغول انجام کار و تكليف بود، زیرلب مشغول گفتن ذکر بود و مهمتر از آن، دقتی بود که ایشان در این امر داشت. جمله ای از حضرت امام (قدس سره)
است که فرمودند: "عالم محضر خدا است، در محضر خدا معصیت نکنید." (صحیفه نور، ج ۱۳، ص ۲۳۸) ایشان خودش را همیشه در محضر خداوند کریم میدید و حرفی نمیزد، بلکه عمل می کرد. در رفتار واعمال، واقعا یک شیعه و مسلمان واقعی بود. و شعری هست که می گوید
شیر را بچه همی ماند بدو
تو به پیغمبر به چه مانی بگو.
رفتار او، رفتار محمدی، علوی و حسینی بود. ایشان بی نهایت اهل گذشت بود.یعنی همه گونه و در همه زمینه ها اهل گذشت و ایثار بود. خوشحال ترین روزی که او را دیدم روز فتح خرمشهر که در جبهه ها اتفاق می افتاد یا اتفاقات بدی که در شهرها می افتاد می شد، خیلی او را آزرده خاطر می کرد. بسیار کم حرف و بیشتر مرد این بشر، پرکار و فعال بود. یک میز کوچک و قدر آن، کارهایش را انجام میداد. یک میز کوچک و قدیمی طلاب را داشت که روی آن کارهایش را انجام میداد. آن زمان امکاناتی نبود، ماشین نداشتیم مجموعه تشکیلات در آن زمان یک موتور داشت. اواخر شروع کرده بودند به بعضی از بچه ها | حواله موتورسیکلت می دادند و بچه ها می رفتند از نمایندگی موتور یاماها تحویل می گرفتند و با آن همه کارهایشان را انجام می دادند. آن زمان امکانات نبود و بچه ها این گونه عاشقانه کار می کردند، در تنگناها و در سختی ها است که مرد خودش را نشان میدهد. عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد. بچه ها همیشه به دنبال این بودند که از کمترین امکانات بیشترین استفاده را، چه به لحاظ مادی و چه معنوی بکنند. زمانی که خبر شهادت او را شنیدم، احساس کردم که به ظاهر یک نفر از پیش ما رفت، یا به قول شهید بهشتی آنها را به دست آوردیم. شهید بهشتی می گفت: شهدا را از دست نداده ایم، بلکه اینها را به دست آورده ایم. واقعا احساس این بود، على رغم این که اینها حضور دارند، اما ما که چشم برزخی و بصیرت نداریم تا آنها را ببینیم. ما هستیم که این بزرگواران را از دست داده ایم و ما هستیم که باخته ایم. او عشقش امام حسین (علیه السلام) بود، به خاطر همین اسم حسین را برای خودش انتخاب کرده بود. وقتی بعد از سالها استخوان هایش را آوردند، من در همان روزها شعری در حدود چهل خط برای شهدای مفقودالاثر سرورده بودم. دو بیت اول آن شعر این است:
خبر دادند به یعقوبیان دوران
که آوردند یوسف را به کنعان
پلاک سینه، کار پیرهن کرد تو را روشن دو دیده با دل و جان این پلاکها و این استخوان ها را که آوردند، همانطور که چشم های حضرت یعقوب (عليه السلام)را آن پیراهن توانسته بود برگرداند و روشن کند، این پلاکها و این استخوان ها مایه روشنی قلب و دل و چشم خانواده ها و پدر و مادرهای شهدا شد.
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ
سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.