یادبود مجازی شهید ابوالقاسم حاضری بغدادآبادی

در صورتی که عکس، فیلم یا هرگونه محتوای دیگری در رابطه با شهید ابوالقاسم حاضری بغدادآبادی در اختیار دارید، با استفاده از فرم زیر برای ما ارسال کنید تا در این صفحه قرار گیرد.

نام :ابوالقاسم
نام خانوادگی : حاضری بغدادآبادی
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : 1317/01/04
محل تولد : یزد
سن : 43 سـال
مذهب : اسلام شیعه
تاریخ شهادت : 1360/12/17
محل شهادت : خیابان کاج
شغل : شغل آزاد
شهید ابوالقاسم حاضری بغدادآبادی در 4 فروردین ماه سال 1317 در یزد متولد شد.این شهید والامقام دارای ملیت ایران و مذهب اسلام شیعه بود.وی تحصیلات خود را تا مقطع ششم ابتدایی ادامه داد.
این شهید گرانقدر سرانجام در 17 اسفند ماه سال 1360 در سن 43 سـالگی توسط ضد انقلاب در خیابان کاج به شهادت رسید.
مزار این شهید در قطعه 24 ردیف 84 شماره 47 بهشت زهرا (س) قرار دارد.
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ

سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.
بهشت زهرا (س) , قطعه 24, ردیف 84, شماره 47
در حال بارگیری نقشه...
لطفاً خاطرات و دلنوشته های خود را برای درج در این صفحه در کادر زیر بنویسید

دلنوشته های قبلی:
برادرزاده شهید
گلی در میدان گلها هفدهم اسفند سالروز پرپر شدن گلی از بوستان حاج استاد حسین حاضری در کنار میدان گل های تهران است. آری39 سال پیش در غروب روز دوشنبه هفدهم اسفند سال1360 دو نوجوان فریب خورده منافق مسلح، انسانی مومن و خدوم و فداکار را از جامعه گرفتند و جمعی را داغدار کردند. سال بعد هنگامی که شاهد پخش اعترافات این انسان شقی پس از دستگیری توسط پاسداران غیور این مرز و بوم در تلویزیون بودم، شنیدم یکی از این دو می گفت : دوازدهمین نفری که در روز هفدهم اسفند ترور کردیم، راننده یک بنز 230 سبز رنگ بود که در حوالی میدان گل ها به آرامی می رفت، چون ریش داشت احساس کردم باید انسانی انقلابی و مذهبی باشد لذا برخلاف نظر دوستم که موافق ترور او نبود، آتش گشوده و طی دو مرحله او را به رگبار بستم. گرچه به فرموده خداوند متعال "وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ"(آل عمران|169) هرگز گمان مبرید شهدا مرده اند بلکه آن ها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند. ولی با توجه به گذشت قریب به چهل سال از فقدان ظاهری عمویم شهید حاج ابوالقاسم حاضری و نا آشنا بودن جمع کثیری از نوادگان و افراد فامیل نسبت به خدمات و کارنامه درخشان زندگی ایشان، مناسب دیدم شمه ای کوتاه از اطلاعات خودم را قلمی کنم، شاید برای آشنایی بیشتر با آن شهید سعید مفید واقع شود و برای همه ما این تنّبه حاصل شود و بدانیم و آگاه باشیم که این انقلاب با چه خون هایی آبیاری شده و چه انسان های شریفی قربانی احیای اسلام و برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران شده اند. ابوالقاسم در چهارم فروردین 1317 در محله استهریج شهرستان مهریز استان یزد پا به عرصه وجود نهاد. پدرش مرحوم حاج استاد حسین، از معماران بنام یزد بود و بناهای فراوانی را در یزد و مهریز بنا نهاده است. خانه باغ های بزرگ و تاریخی، اکرمی، طبسی و پهلوان پور مهریز که هم اکنون از مراکز سیاحتی و توریستی شهرستان مهریز است از معروف ترین این بناها به شمار می رود. مادرش بی بی خدیجه حاضری نام داشت که سواد مکتبی داشته و حافظ برخی از اشعار دیوان حافظ و سوره های قرآن بود و سالیان سال ملای مکتبی مهریز بوده و به کودکان و نوجوانان روخوانی قرآن را آموزش می داد. وی می گفت: روزی هنگام شنیدن صدای موذن که در پایان اذان می گفت: بر احمد و محمود، ابوالقاسم، محمد، صلوات. با خدای متعال عهد کردم، اگر چهار فرزند پسر به من عطا کند، این اسامی را برای آن ها انتخاب کنم و همین گونه شد. خداوند هفت فرزند به این زوج عطا می کند: سه دختر و چهار پسر( محمد، احمد، محمود و ابوالقاسم) که ابوالقاسم فرزند ششم و کوچکترین پسر این خانواده به شمار می رود. او همچون برادرانش پس از پایان مقطع دبستان به کار بنایی نزد پدر پرداخت و خیلی زود توانست در این حرفه صاحب مهارت شود. ابوالقاسم در سال 1334 برای کار به تهران رفت و با حمایت و هدایت پسرعمویش معمارنیک اندیش، جناب آقای حاج عباس پرکار یزدی، خیلی سریع درکار بنایی پیشرفت کرده و به جرگه معماران پیوست. با توجه به اوضاع مناسب اقتصادی کشور در دهه های چهل و پنجاه و رونق بازار ساخت و ساز در شهر تهران، وضع مالی و کسب و کار ابوالقاسم نیز به سرعت رشد کرد و او توانست سرمایه و امکانات مالی مناسبی فراهم کند. وی از روحیه جمع گرایی و خدمت به دیگران برخوردار بوده و افراد زیادی از جوانان یزدی و مهریزی را می شناسم که وقتی برای کار یا ادامه تحصیل در دانشگاهها و مراکز عالی آموزشی به تهران آمده بودند، زیر چتر حمایت خود قرار داده بود. خوش خلقی و گشاده رویی در کنار سخاوت و بذل و بخشش به حاج ابوالقاسم این امکان را داده بود که افراد به راحتی و بدون دغدغه به ایشان مراجعه کرده و مشکلات خودشان را با وی در میان بگذارند. در سفرهای متعددی که به مناسبت های مختلف، به یزد و مهریز می آمدند، من همواره عمو حاج ابوالقاسم را با چهره ای شاد و خندان و سرزنده می دیدم که افراد مختلف اعم از زن و مرد و پیر و جوان از دیدن ایشان شاد شده و همه به نوعی گرد سفره احسانش جمع بودند و ایشان با تحت پوشش قرار دادن محرومین و افراد نیازمند مهریز و سرپرستی و کمک مالی، غمی از دل آنها برمی داشت . با توجه به روحیات مذهبی و داشتن سخاوت، همواره از افراد پیشقدم در امور خیریه به شمار می رفت. توسعه و بازسازی مسجد دار المؤمنین مهریز در مجاورت منزل پدری و خرید زمین مجاور آن برای توسعه بیشتر فضای مسجد و وقف مغازه ای برای تأمین هزینه های آن، یکی از اقدامات عام المنفعه وی به شمار می رود مسجدی که در سال های اخیر به همت برادرانش حاج استاد احمد و حاج استاد محمود حاضری مجددا توسعه یافته و تجهیز شده است . در کنار آن تأمین بخشی از هزینه دعوت از روحانیونی نظیر مرحوم حجه الاسلام و المسلمین شیخ احمد کافی برای موعظه در ایام دهه اول محرم در حسینیه بزرگ استهریج و کمک مالی برای برگزاری مراسم تعزیه و شبیه خوانی و تجهیز کارناوال شبیه گردانی در روز عاشورا و پخت غذا و... از دیگر اقدامات وی بود. حاج ابوالقاسم و تعدادی از معماران و خیرین یزدی با گرد آمدن حول محور مرحوم آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی که در سال های قبل از پیروزی انقلاب، امامت مسجد امیرالمؤمنین واقع در ابتدای خیابان فرصت تهران، را برعهده داشت از بازوان مالی ایشان در تأسیس مکتب امیر المؤمنین و مجتمع های آموزشی مفید به حساب می آمدند و از روحیه ای انقلابی برخوردار بود. شنیده ام عمو تعریف می کرده اند: در آن دوران که محمد رضا شاه بهترین روابط را با دولت غاصب اسرائیل داشت و یهودیان در سراسر کشور جولان می دادند، یک یهودی پولدار، مشتری پر و پاقرص بهترین مغازه ساختمان درحال ساخت، برای دایر کردن مشروب فروشی بوده است و ایشان (یا فردی دیگر، تردید از من است) این امر را موکول به اتمام ساخت مجتمع و تحقق یک شرط می کنند. یهودی در طول مدت طولانی ساخت بنا، دائما مراجعه می کرده وهمین پاسخ را می شنود؛ هنگامی که ساخت مجتمع به پایان می رسد و مشتری سراغ شرط را می گیرد، می گویند: به شرطی به تو فروخته می شود که روزهای شنبه هم مغازه ات دایر باشد. با استنکاف یهودی از این امر به واسطه حرمت اشتغال به کار در روز شنبه طبق دین یهودیت، به شدت به او پرخاش کرده و می گویند: تو نمی توانی خلاف دینتت عمل کنی، آن وقت توقع داری ما برخلاف حکم دینمان، بهترین مغازه ساختمان را برای دایر کردن مشروب فروشی به تو واگذار کنیم!! خداوند از دو همسر به او شش پسر و یک دختر عطا فرمود. پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، در مسیر حفظ و حراست از دست آوردهای انقلاب، در دوران جنگ تحمیلی، فرزند ارشدش محمد علی را به خدمت مقدس سربازی فرستاد، او در پنجم مرداد 1360 در منطقه کرخه کور به شهادت رسید و حاج ابوالقاسم در غم از دست دادن جوانش، بسیار صبوری کرد. شش ماه بعد از شهادت فرزندش، غروب هفدهم اسفند هنگامی که ما در تدارک آغاز مراسم روضه خوانی اولین سالگرد درگذشت پسر خاله ام مرحوم علی شریف فخر در یزد بودیم، از خبر ترور ایشان مطلع شدیم. این چهارمین مصیبتی بود که طی یکسال در خانواده ما رخ می داد. انصافا سال 1360 برای همه ملت ایران خصوصا خانواده های مسلمان و انقلابی که هم مورد تهاجم دشمن خارجی بوده و هم هدف کینه تروریست های منافق کوردل که ناخواسته در دام دشمنان ملت افتاده بودند، سال بسیار سختی بود. با شهادت حاج ابوالقاسم حاضری گرچه جسم او از میان ما رفت ولی فرزندان دیگرش اکنون یادگاران عزیزی برای همه ما هستند که بوی وجود پدرشان را باید از آن ها استشمام کنیم به قول شاعر: گرچه گل رفت و گلستان شد خراب -- بوی گل را از که جوییم از گلاب این عزیزان خیلی زود طعم یتیمی را چشیده و نتوانستند گرمی محبت وجود این پدر نازنین را لمس کنند ولی با همت و تلاش همسران شهید، این فرزندان بحمدالله همگی از انسان های شریف و مودب و خونگرم و با وفا هستند. از خداوند متعال طول عمر و صحت وعافیت برای همسران آن عزیز و عزت و سلامتی و خوشبختی برای یکایک این یادگاران شهید طلب می کنیم. مهدی حاضری 1399/12/15
برادرزاده
نامه ای به عمو بسمه تعالی عموی شهیدم: 36سال است که دیگر شاهد خنده ها وسخنان شیرینتان نیستیم ،36سال است که فرزندان و بستگانتان از دیدار روی شما محروم هستند، 36سال است که دیگر میزبانمان در سفر به تهران نیستید، هروقت قصد سفر به تهران را داشتیم خوشحال بودیم که منزل عمو ابوالقاسم هم می رویم و هر وقت ماشینی پشت در منزلمان در یزد توقف می کرد امیدوار بودم شماآمده باشید، آری عموی شهیدم من هنوز منتظر آمدن شما به یزد و شنیدن صدای عموجان، عموجان شما هستم، چقدر شیرین بود آن خاطرات کودکی ام در لحظاتی که سوار بنز زیبایتان می شدیم و ما را به گردش و تفریح می بردید، هردفعه که به یزد می آمدید، سوار بر ماشین جدیدی بودید، من هنوز خاطره سفر با بنز 230آبی آسمانی رنگ به کرج و مانور زیبایتان در رانندگی را فراموش نکرده ام، یکبار سوار بر بنز 230 به رنگ زیتونی متالیک آمدیدو از تازگی این تکنولوژی رنگ آمیزی و نورافشانی این رنگ هنگام تابیدن نورخورشید به آن گفتید، یادم نمی رود زمانی را که سوار بر ماشین بی ام و- نارنجی رنگ که خودتان رانندگی آن را از آلمان غربی به ایران برعهده داشتید به دیدارمان آمدید و داستان چگونگی فرار از حمله راهزنان در ترکیه را برایمان تعریف می کردید ، من هنوز فراموش نمی کنم آن لحظه ای را که درِمنزل حاجی بابا(پدر بزرگم مرحوم حاج استاد حسین حاضری) در محله استهریج، شهرستان مهریز واقع در استان یزد را بازکردم و شما را سوار بر جیپ روباز قهوه ای رنگ دیدم در حالی که تفنگ دولول شکاری را نیز در دست داشتید ودر این اواخر چند سال بود که بیشتر سوار بر بنز 230خرمالویی بودید که خیلی هم آن را دوست می داشتید و یک سفر نیز من با آن همراه شما از تهران به یزد آمدم و دست آخر بنز230سبز شیکی داشتید که همان هم سفینه پروازتان به آسمان شد. چقدر پست وزبون و بی فرهنگ و نادان بود آن جوانک فریب خورده ِشرور که به گفته خودش تنها برای اثبات منیّت ولجبازی احمقانه اش ما را از فیض حضورتان محروم وچراغ خانه شما را خاموش کرد ولی بدانید گرچه به ظاهر از جلوی چشمانمان دور شدید ولی در عمق جانمان جای گرفتید وگردهمایی داوطلبانه امروز ما برسر مزار شما پس از قریب چهل سال، بهترین نشانه آن است. ما همواره با انتساب به شما برخود می بالیم و فرزندانتان در بین ما جایگاه ویژه ای دارند وهمچون چراغی در میان نوادگان حاج استاد حسین می درخشند و همسربا وفایتان، این زن پاک دامن که قریب چهل سال است درد هجران شما و فرزند شهیدش را در دل دارد ولی بسیار صبورانه و متعهدانه همه فرزندانت را سرپرستی کرده و به سر وسامان رسانده است همواره عزیز ماست. اوگرچه خود سوخته و فرسوده شد ولی جوانانی از نسل تو را پرورش داده و به جامعه تحویل داده است ما افتخار می کنیم از نسل کسی هستیم که از نان حلال دسترنج خودش، شما و پدران و مادران ما را بزرگ کرده است ، ما همه معترف هستیم که شما و فرزند شهیدتان و همه شهدای به خون خفته در کنارتان ودیگر شهدای مدفون در گوشه گوشه میهن اسلامی ایران، رفتید تا ما بمانیم، افتادید تا ما برخیزیم، ایستادید تا مابرویم، جان دادید تا ما جان بگیریم وشهید شدید تا ما شاهد سربلندی میهنمان باشیم وحال بعد از قریب چهل سال معترف هستیم ما نتوانستیم آنچه را شما خواستید جامه عمل بپوشانیم وامروز خجل وشرمنده شماییم . ولی عموی شهیدم : ما نوادگان حاج استادحسین حاضری امروز در کنار مزار شما و شهدای خفته در کنارتان که همگی به گواه قرآن همواره حاضر وناظر براعمال و کردار ما هستید با هم پیمان می بندیم، برای سربلندی و عزت میهنمان تلاش کنیم و همگی برای اعتلای فرهنگ ملی –اسلامی خود همراه یکدیگربوده و اجازه ندهیم اختلاف سلیقه و روش و تفاوت سطح درآمد و منش زندگی و حتی تضاد دیدگاه فکری، مانع از مصاحبت و همراهی و همنشینی و رفت وآمد بین ما بشود و همواره در صدد عزت وسربلندی اجداد و والدینمان باشیم . انشالله مهدی حاضری، اسفند1396

جستجو در صفحات درگذشتگان