صفحه یادبود مجازی شهید عباس حسینی

در صورتی که عکس، فیلم یا هرگونه محتوای دیگری در رابطه با شهید عباس حسینی در اختیار دارید، با استفاده از فرم زیر برای ما ارسال کنید تا در این صفحه قرار گیرد.

شهید عباس حسینی
نام پدر: اسکندر
تاریخ تولد: 8-11-1346 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
تاریخ شهادت : 30-11-1364 شمسی
محل شهادت : فاو
عملیات والفجر8
گلزار شهدا: چهارصددستگاه
البرز - کرج

شهید «عباس حسینی» به سال 1346 ، دریک خانواد مذهبی و متدین در محلة چهارصد دستگاه کرج دیده به جهان گشود. وی پس از سپری نمودن دوران طفولیت، تحصیلات ابتدائی خود را در دبستان ابن‌سینا و عارف طی کرد و  آغاز نوجوانی اش همزمان با جنبش عظیم انقلابی مردم ایران بود.
 او از پیروزی اسلام بر رژیم پوسیدة پهلوی بسیار خوشحال بود و شور و شعف فراوانی داشت وی در سنگر مدرسه و مسجد و فراگیری قرآن و احکام و عقاید تلاش فراوان می‌نمود و به امام عشق می‌ورزید. عباس چهرة آرام داشت اما در قلبش آتشی از عشق خاندان عصمت و طهارت به خصوص اباعبدالله‌الحسین(ع) زبانه می‌کشید و در این زمان انقلاب اسلامی که حماسة حسینیان بود مرزهای جغرافیایی را درنوردید و قلب محرومان خاورمیانه و تمامی مظلومان جهان را به خود جلب می‌کرد و بنا به اعتراف صهیونیست‌های قداره‌بند زلزله‌ای بود که جهان راتکان داد و ادامة این حرکت منافع نامشروع استکبار جهانی و کفر ونفاق و در اقصی نقاط جهان به خطر می‌انداخت و همین اصالت انقلاب اسلامی بود که از همان روزهای اول پیروزی با توطئه و دسیسه‌های گوناگون دشمنان داخلی و خارجی روبه‌رو بود.
او نیز از همان بدو تجاوز بعثیون عفلقی به خاک کشور اسلامیمان در تلاش بود تا به جبهه برود و بتواند در ثبت انقلاب خونبار اسلامی دین خود را ادا کند اما به علت گرفتاری‌های خانوادگی و کمی سن هربار با جواب رد مسئولین مواجه می‌شد و او در حالی‌که ادامة تحصیلاتش را در دبیرستان شهدای انقلاب اسلامی ادامه می‌داد در آتش عشق حضور در دانشگاه جبهه می‌سوخت تا آن‌که بالاخره در اواخر سال62 ، پس از گذراندن یک دوره آموزشی پا به جبهة نبرد حق علیه باطل گذاشت.
وی پس از این‌که به جبهه رفت و در محیط سراسر روحانی و معنوی و با اخلاص و صفای جبهه قرارگرفت؛ عطشش برای حضور در جبهه که آن‌جا را دانشگاه می‌دانست، بیشتر می‌شد و هربار پس از چند ماهی که در شهر می‌ماند، جام صبرش لبریز می‌شد و دوباره مهاجر  الی الله می‌شد.
او مدتی در گردان کمیل از لشکر حضرت رسول(ص) در منطقة استراتژیک و کوهستانی دربندیجان مشغول نبرد با بعثیون عفلقی بود و پس از چندروز مرخصی بار دیگر به جبهه رفت و در اردوگاه به انتظار آغاز عملیات بود تا این‌که در عملیات غرورآفرین بدر پس از عبور از هورالعظیم و پس از ساعت‌ها نبرد بی امان در زیر بمباران‌های شدید و آتش توپ‌ها و خمپاره‌های دشمن از ناحیة دست مجروح شد.
اما برخلاف اصرار هم رزمان تا آخرین لحظه در کنار آنها ماند تا این‌که پس از تثبیت مواضع با هم‌رزمانش به عقب بازگشت. او هنوز بهبودی کامل به دست نیاورده بود که بار دیگر به جبهه رفت و در منطقة عملیاتی مهران مشغول پدافند و حفاظت از آن منطقه شد و پس از انجام خدمت سربازی در لشکر حضرت رسول(ص) به عنوان پاسدار وظیفه مشغول خدمت گردید و در این مدت قلبش را صیقل داده بود و در تزکیة نفس و دوری از نفس اماره و رفتن به میهمانی خدا خود را آماده کرده بود.
شروع عملیات پیروزمند والفجرهشت روزهای عجیبی بود. او و هم‌رزمانش ظفرمندانه باعبور از رودخانة اروندرود و فتح شهر استراتژیک و بندری فاو، سردمداران دانشگاه‌های بزرگ جنگ دنیا و صاحبان اطلاعات ماهواره‌ای و جاسوسی را مات و مبهوت کردند. او در این نبرد سرنوشت‌ساز شاهد در خون غلطیدن بهترین هم‌رزمانش بود تا این‌که در سحرگاه بیست و چهارم بهمن ماه 1364، پس از ساعت‌ها نبرد بی‌امان در زیر بمباران‌های ده‌ها فروند هواپیما و صدها قبضه توپ و خمپاره به جمع جاوید شهیدان پیوست و درجوار حق تعالی جای گرفت. 
به نقل از هم‌رزمان شهید:
او در عملیات والفجر هشت شاهد به شهادت رسیدن چندتن از بهترین دوستانش بود و بر خود غبطه می‌خورد که راستی چرا گوی سبقت را از وی ربودند و او را با کوله‌باری سنگین‌تر در ادامة رزم تنهایش گذاشتند.

*در خدمت یکی از رزمندگان اسلام هستیم که از ایشان خواهش می کنیم ضمن معرفی خودشان شرح مختصری از زندگیشان را برایمان بگویند؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس و شکر خدا را که هدایت کرد اگر او نبود ما هدایت نمی یافتیم. من «عباس حسینی» اعزامی از کرج هستم. در سال 1346، در شهرستان کرج متولد شدم و تحصیلات دبستانی و راهنمایی خود را در چهارصد دستگاه، محل زندگیم سپری کردم. در سال اول نظری بودم چند سالی بود که جنگ تحمیلی بین عراق و ایران شروع شده بود که تصمیم گرفتم بر اساس حکم وجدان و برای پاسخگویی و اداء دینمان به شصت هزار شهید انقلاب که باعث ازادی ما و به ثمر رسیدن انقلاب بودند و همچنین بر اساس وظیفه انسانی و برای یاری امام عزیزمان در حقیقت حسین زمان بود و ندای «هل من ناصر ینصرنی» را سر می داد، لبیک گفته و سنگر مدرسه را رها کنم و در دانشگاه جبهه بهتر ادامه تحصیل بدهم تا در جبهه بتوانم خدمت بیشتری به امام و اسلام و قران عزیز بکنم.
*برادر حسینی برای اولین بار چطور شد که به جبهه آمدید و در چه عملیاتی شرکت کردید؟
بعد از سال سوم راهنمایی که تازه به کلاس اول نظری رفتم، زمانی بود که به جبهه خیلی علاقمند شده بودم و از صحبت های امام و مردم و معنویتی را که در برادرانی که از جبهه امده بودند، می دیدم فکر می کردم که جبهه بهترین جا است. انجا جای خوبی برایم شده بود و روی همین اصل علاقه شدیدی به جبهه رفتن پیدا کردم و به پدر و مادرم اصرار زیادی می کردم که برای به جبهه رفتن من رضایت بدهند ولی به علت مشکلاتی که در خانواده وجود داشت رضایت نمی دادند.
بعد از حدود سه الی چهار ماه بالاخره انها راضی شده و در ماه اخر سال 1362، توفیق یافتم که به اموزش و پس از ان به جبهه بروم و بیایم
*برادر حسینی اگر پیامی برای همرزمانتان و کلیه رزمندگان و همچنین خانواده تان دارید بفرمایید؟
پیامی ندارم فقط این را خواستم بگویم که برادران جبهه الان در موقعیتی است که احتیاج به نیرو دارد و هر کس که از خانه دست می کشد، باید مخلصانه و در راه خدا به جبهه بیاید. هر چند که ما خودمان نتوانستیم خود را برای جبهه امدن مخلص کنیم اما ان شاءاله با دعای برادران بتوانیم کارهایمان را برای رضای خدا انجام داده و هیچ توقع و پاداشی از غیر خدا نداشته باشیم.
برادران امیدوارم جبهه ها را خالی نگذارید و مانند راهیان کربلا که امدند برای ازادی کربلا.  ان شاءاله همه برادرها به جبهه بیایند. جبهه جای با صفایی است جبهه دانشگاهی است که درسش شهادت، ایثار، شجاعت و معلمش هم که امام حسین و حضرت مهدی است و خدا کند که ان شاءاله ما از این دانشگاه با مدرک شهادت فارغ التحصیل بشویم و به دیدار خدا نائل گردیم. 

شهادتی که تنها ارزویمان است اما می دانم که لیاقتش را ندارم به خانواده ام هم سفارش می کنم که اگر من اسیر یا مفقود یا شهید شدم؛ نگران نباشید. ما امانتی بودیم که می بایست به خدا برگردانید و ما امانتی بودیم از خدا نزد شما و حالا باید شما افتخار کنید که این امانت را با کفن سرخ پیش خدا فرستادید و از ان به خوبی نگهداری کرده بودید و ان شاءاله که اینطور نباشه که دوست داشته باشید که این امانت را در رختخواب هدیه کنید و ان موقع خداوند از ما راضی نباشد.
امام را یاری کنید و به سخنان او گوش دهید و خطی جز خط الله راه همان امام عزیزمان هست نداشته باشید و از ایشان که در لحظه های حساس انقلاب ما را یاری کردند و با صحبت هایشان راه مستقیم را به ما نشان دادند پیروی کنید و ایشان را هیچوقت تنها نگذارید.

والسلام

ای کسانیکه ایمان اورده اید ایا شما را به تجارتی سودمند که شما را از عذاب دردناک اخرت نجات بخشد، دلالت کنم. ان تجارت این است که به خدا و رسول او ایمان اورید و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنید، این کار اگر بدانید از هر تجارت برای شما بهتر است.
با درود و سلام بی پایان به پیشگاه مقدس و نورانی حضرت بقیة اله اعظم ولی عصر امام مهدی (عج)و نماینده به حق ایشان نور چشم عالم و بیدار کننده وجدانهای بخواب رفته و هدایتگر مستضعفین برای مبارزه با مستکبرین حضرت امام خمینی مدظله العالی.
و با درود به ارواح طیبه شهدای گرانقدر اسلام از اغاز تا کربلای حسینی بخصوص سید شهیدان ابا عبداله الحسین علیه السلام و از کربلای حسینی تا کربلای خمینی بالاخص سید شهیدان زمانه، شهید مظلوم بهشتی، شهیدانی که با هجرت از دنیای فانی به دنیای ابدی بار مسئولیت ما را بیشتر کردند. (ان شاءاله خداوند ما را در به مقصد رساند نه این کوله بار سنگین که حفاظت و حراست از اسلام و قران و امام و خون شهیدان هست. یاری فرماید:
و با سلامی دیگر خدمت خانواده های محترم شهدا اسرا مفقودین که به حق با صبر و حمایت قاطع از اسلام و امام و انقلاب چشم و چراغ این ملت شدند و عرصه را بر منافقان از خدا بی خبر تنگ نمودند.
و سلامی دیگر به رزمندگان ایثارگر و شجاع اسلام که با مقاومت در برابر کفر جهانی و متجاوزان بعثی و کوردل خواب خوش را از استکبار شرق و غرب و ایادی جنایتکارش ربودند.
خدایا! نمی دانم که در مقابل این لطفی که به من نموده ای و منتی که بر من گذارده ای و مرا در میان رزمندگان راهت و جانبازان طریقت اورده ای و توفیق خدمتگزاری به اسلام و دفاع از امت اسلام را به من عطا کردی، چگونه تو را سپاس گویم و شکر این نعمت عظیم را بجا اورم؟ در حالیکه زبانم قاصر است.
بارالها! نمی دانم ایا این منم که توفیق شرکت در جهاد با کفار را دارم و ایا این منم که توفیق حضور در این جو پر معنویت و سراسر اخلاص و ایثار جبهه را دارم .حقیقتا که ای خدا با وجود قلبی سیاه و پرگناه اصلا لیاقت امدن به این مکان مقدس که جایگاه مخلصین و مومنین هست، را ندارم .
معبودا! از تو می خواهم که در مقابل این همه لطف و اجانب به این بنده نالایق جان ناقابلم را به عنوان هدیه از من قبول فرمایی. چه زیباست با سر و روی خونین به دیدار یار رفتن و چه زیباست با بدنی تکه تکه همچون مولایمان امام حسین(ع) دست از این دنیا شستن و بسوی نور هجرت کردن.
امت اسلام :
لحظات لحظات حساس انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی است. لحظاتی که انقلاب اسلامی ما احتیاج به پشتیبانی بیشتر و یاری و فداکاری بهتر دارد و در این موقعیت هرگونه سستی در اداء دینمان به ثمره خون هزاران شهید یعنی انقلاب اسلامی خیانت به اسلام است.
برادران به فرموده امام عزیزمان اسلام با خون رشد کرده است و لذا ما هم باید با خون ان را حفظ کنیم. همان کاری را که رززمندگان ایثارگر و شهادت طلب جبهه ما الان دارند ان را انجام می دهند. مگر خون ما از اباعبداله الحسین رنگین تر هست که نخواهیم خدای ناکرده در این مورد پیشتاز باشیم.
 عزیزان انقلاب اسلامی ما هم نظیر انقلاب امام حسین(ع) است. اگر جنگ را به امام حسین(ع) تحمیل کردند بر ما هم تحمیل کردند اگر در کربلا راه را بر امام حسین(ع) بستند تا از ارشاد و هدایت مردم و صدور اسلام جلوگیری کنند در این زمان هم با جنگ تحمیلی محاصره اقتصادی و انداختن منافقین کوردل و از خدا بی خبر به جان انقلاب اسلامی به خیال واهی خودشان خواستند که راه را بر صدور انقلاب و اسلام ببندند اما غافل از انکه تا بانگ لااله الا الله و محمد رسول اله در جهان طنین نیافکنده مبارزه هستی و قادر هر کجای جهان مبارزه بر علیه مستکبرین هست ما هستیم.
اری! اگر در انجا هفتاد و دو تن یار امام را شهادت رساندند و بر روی پیکر انان و پیکر بی سر اقا امام حسین(ع) با اسبان تاختند، در اینجا نیز اصحاب امام را مظلومانه به شهادت رساندند و با بمب و موشک و تیر و ... به جان این امت افتادند ولی نمی دانستند که ملت ما با چنگ و دندان از اسلام و انقلاب اسلامی دفاع خواهند کرد.
امت اسلام، این انقلاب نشات گرفته از انقلاب کربلاست و باید این انقلاب را حفظ کنیم تا انشاءاله انقلاب ما به انقلاب جهانی حضرت مهدی سلام اله علیه متصل شود و اکنون بدانید که طبق فرموده امام عزیزمان مسئله اصلی جنگ است و ما باید جنگ را سر لوحه همه امورمان قرار دهیم تا ان شاءاله به زودی دهان تجاوزگر خرد شود و حقانیت اسلام و انقلاب به امت جهانی ثابت شود.
برادران و خواهران باید بدانید ما مدیون خون شهدایی هستیم که با دست خالی جلوی دشمن را گرفته و نگذاشتند دشمن وارد خاک ما شود و اکنون بهترین موقع برای ادای وظیفه است. عزیزان توجه کنید که انان از جان و مال خود گذشته تا من و شما با کمال آسایش و راحتی زندگی کنیم و آگاه باشید که باید پاسدار خون انان باشیم و جوانان ما به این حرف امام گوش فرا دهند که فرمودند: جوانان بروند و کار جنگ را یکسره کنند. ان شاءاله که شما با یاری و همیاری خود جنگ را تا رفع کل فتنه از عالم ادامه خواهید داد و بدانید که اگر شما دین خدا را یاری می کنید. 
طبق گفته قران، خدا هم شما را یاری خواهد کرد و شما در دینتان ثابت قدم نگه خواهد داشت. عزیزان امت اسلام توجه کنید که در کنار شرکت در جهاد فی سبیل اله جهاد اکبر یعنی مبارزه با هوای نفس فراموش نشود. ان شاءاله که خداوند توفیق شرکت در هر دو جهاد را به همه ما عنایت فرماید و به عنوان حرف اخرم از شما می خواهم که همیشه گوش به فرمان امام باشید امام را تنها نگذارید و همیشه در کنار روحانیت متعهد و امام و اسلام باشید و بدانید که تمام سعی استکبار شرق و غرب دور کردن ملت از امام و روحانیت هست و اگر خدای نکرده دشمن در این کار خود موفق شود وای به حال ما انوقت است که باید فاتحه اسلام و انقلاب را بخوانیم هشیار باشید و مواظب کوردلانی باشید که می خواهند روحانیت متعهد به اسلام و انقلاب را تضعیف کنند که تضعیف روحانیت تضعیف اسلام هست انشاءاله که با حضور فعال در جبهه جنگ پشتیبانی از امام و روحانیت انقلاب ما به پیروزی نهایی خواهد رسید.
و حال چند کلمه ای با خانواده عزیزم
پدر عزیز و مادر مهربانم :
خوب می دانید که بیشتر از هر کس در جمعمان من شما را اذیت نموده و موجبات نارضایتی شما را فراهم کرده ام، از شما ملتمسانه می خواهم که مرا ببخشید. از این اشتباهات من که باعث رنجیدن شما می شد بگذرید و مرا عفو کنید تا در ان دنیا رو سیاه نباشم.
برادران و خواهران!
اگر خدای نکرده بر اثر غفلت و فراموشی از جانب من بی احترامی نسبت به شما صورت گرفته به خوبی خود مرا ببخشید، به پدر و مادر و برادران و خواهرانم چند وصیتی می کنم، امیدوارم که ان را گوش کنید و بکار ببندید:
1-راهی جز راه امام را نروید و همیشه گوش به فرمان او باشید و بدانید که اگر روزی شرق و غرب به شما کاری ندارند و توطئه ای بر علیه شما و انقلاب و اسلام انجام نمی دهند، انروز روزی هست که شما از خط امام بیرون امده و در خط دلخواه دشمنان افتاده اید.
2-قران را که بهار دلهاست بخوانید و ان را عمل کنید و همیشه در صفوف نماز جمعه و جماعات و دعای کمیل و توسل و... باشید و در کمک به انقلاب اسلامی و جنگ همیشه پیشتازباشید.
3- از رفتن من نگران نباشید زیرا هنوز 3 برادر دارم که جایم را پر کنند و سلاح به زمین افتاده مرا بردارند و به میدان کارزار بیایند.
4- برای من گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید برای مظلومیت سیدالشهدا گریه کنید که در صحرای کربلا او را با لب تشنه شهید کردند
5-اگر جنازه ام به دست شما رسید مرا در گلزار شهدا در جوار شهدای محل دفن کنید و اگر امکان داشت کنار قبر شهید غلامرضا ترکیان باشد.
چند کلامی با برادران بسیجی :
عزیزان از شما ملتمسانه می خواهم که ابرو و حیثیت بسیج را حفظ کنید. شما بیشتر از مردم باید مواظب اعمال و رفتار خود باشید تا هرگونه سوء تفاهم و سوء ظن نسبت به بسیج از بین برود در هر زمان و مکان خدمتگذار مردم باشید و در مراسم دعای کمیل و توسل و نماز جمعه و جماعات همبشه در صفوف اول باشید و از شما می خواهم که در مراسم سالگرد شهدا حضور فعال داشته باشید تا باعث دلگرمی خانواده محترمشان شوید.
سخن ایت اله اردبیلی را در نظر داشته باشید که فرموده اند که خداوند در اسمان ملائکه را دارد و در زمین بسیجی ها را و باید شما الگو و نمونه اخلاق و رفتار باشید تا جوانان بسوی بسیج جذب شوند و به عنوان حرف اخر در پایگاهها حضور داشته باشید و در موقع احتیاج به نیرو حتما پیشقدم باشید و سعی کنید واقعا بسیجی باشید نه با اسم و لباس بلکه با عمل
خداوند شما را برای خدمت به اسلام و مسلمین حفظ کند.
پایان وصیت نامه عباس حسینی فرزند اسکندر به شماره شناسنامه 1595 در تاریخ شانزدهم بهمن1364، دارخوین،َ قبل از عملیات

اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ

سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.
امامزاده سید محمد , ردیف 2, شماره 18
در حال بارگیری نقشه...
لطفاً خاطرات و دلنوشته های خود را برای درج در این صفحه در کادر زیر بنویسید

دلنوشته های قبلی:

جستجو در صفحات درگذشتگان