شهید منوچهر (مجید) ترکاننام پدر: قربانعلیتاریخ تولد: 16-3-1343 شمسیمحل تولد: اصفهانتاریخ شهادت : 24-12-1363 شمسیمحل شهادت : شرق دجلهعملیات:بدرگلزار شهدا: چهارصددستگاهالبرز - کرج
در شانزدهم خرداد ماه سال 1343 درشهر دامنه در استان اصفهان ، سومین فرزند خانواده ترکان دیده به جهان گشود ، پسری به نام منوچهر که بعدها مجید خوانده شد، مجید هنوز دو سال بیشتر نداشت که به اتفاق مادر ، به افتخار پابوسی و زیارت حرم شش گوشه ی سرور و مقتدایشان آقا اباعبدالله الحسین (ع) نائل گشت و کربلایی شد مجید سال های کودکی اش را به دلیل شغل پدر در آبادان گذراند و تا پایان کلاس دوم ابتدایی در دبستان عنصری همان شهر به تحصیل مشغول و 9 ساله بود که به اتفاق خانواده به محله اصفهانی ها در کرج نقل مکان کرد و به ادامه تحصیل پرداخت .پس از پایان دوره ابتدایی و همزمان با اسباب کشی به محله چهارصددستگاه کرج ، وارد مقطع راهنمایی و مدرسه محمد غزالی گردید و دوران نوجوانی خود را همراه با تحولات جامعه و اوجگیری مبارزات مردمی علیه رژیم شاهنشاهی سپری نمود ودر حین تحصیل با شرکت در مجالس مذهبی و جلسات قرآنی مسجد زرندی و کسب فیض از محضر حجت الاسلام جنتی و روشنگری های ایشان ، در پیشبرد اهداف انقلاب تلاش و کوشش به سزایی به عمل آورد و در اکثر راهپیمایی ها و تظاهرات و تحصنات مدارس ، حتی پخش اعلامیه های حضرت امام و شعارنویسی همکاری و شرکت فعال داشت .او که در دامان خانواده ای مومن و متعهد رشد یافته بود اکثر روزها را به روزه و شبها را به عبادت و خواندن قرآن اختصاص میداد و سه شنبه شب ها را به زیارت آستان مقدس جمکران می شتافت .نوجوانی خوددار، آرام و متین وبسیار با گذشت ،که با والدین خود با احترام فراوان رفتار میکرد و همواره در انجام کار خیر پیشقدم بود و در یاری رساندن به افراد مستمند از هیچ کمکی فروگذار نمیکرد .جوان شادابی که از 14 سالگی اوقات فراغت خود را در کلاس های ورزش رزمی میگذراند وبا انگیزه وهمت فراوان به حفظ سلامت جسم و روحش اهتمام می ورزیدبا پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این ارگان اسلامی درآمد و به فعالیت هایش وسعت بیشتری بخشید وبا کسب اجازه از مادر به نیروهای جنگی نامنظم گروه شهید چمران پیوست و به مبارزه بر علیه منافقان و ضدانقلابیون کومله ودموکرات در کردستان پرداختبا شروع جنگ تحمیلی درنگ را جایز ندید و خدمت سربازی خویش را در سپاه پاسداران به عنوان پاسدار وظیفه طی نمود و جان بر کف و خستگی ناپذیربه مدت چهار سال با حضور بی وقفه ، دراکثر جبهه های جنگ حق علیه باطل همچون شیر ژیان جنگید و در اکثر عملیات های بزرگ شرکت کرد و حماسه ها افرید .که جبهه ها بوی کربلا میداد و کربلا بوی خون ،همان خونی که نگهدار جبهه ها بودمجید در جبهه با اینکه دوره های آموزشی فرمانده گروهانی را دیده بود به سختی مسئولیت و سمتی را پذیرا میشد و بعد از عملیات پیروزمند خیبربود که به اصرار فرماندهی برای اولین مسئولیت ، معاونت گروهان علی بن ابی طالب و سپس فرماندهی گروهان شهید دستغیب گردان کمیل از لشکر 27 محمد رسول الله را بر عهده گرفت . فرمانده جوانی که به تاکتیک های جنگی کاملا اشراف داشت وبا مدیریت ذاتی و درونی خود خیلی زود با بچه ها از آشنا وغریبه ارتباطی دوستانه و معنوی برقرار میکرد و با آموزش مداوم انواع رزم های شبانه و روزانه به افراد تحت فرماندهی اش ، آمادگی جسمانی و رزمی آنها را در سطح بالا و قابل قبولی نگاه میداشت .بسیار اهل مطالعه بود و رزمندگان را به ادامه تحصیل تشویق میکرد فرماندهی که با درایت و اجرای تاکتیک های کاربردی و حیاتی ،تمامی کمبود ها را جبران کرده و با شجاعتی بی مانند درگرما وسرما دمی از انجام وظیفه غفلت نمی کرد و مسئولانه تمام اوقاتش را به سرکشی از افراد و روحیه دادن به آنها میگذراند .سرداری بی تکلف که در دل همگان جای داشت ازفرماندهان بالا دست گرفته تا افراد تحت امرشبنا به فرمایش امام قدس سره که " اساسا سربازان اسلام اگرچه نامدار باشند ، در این جهان گمنامند " هیچیک از اعضای خانواده از سمت و عنوان شغلی مجید اطلاعی نداشتند ، حتی دختر عمه جوانش که ساکن اهواز بود و مدتی پیش در کرج به عقد مجید درآمده بود ،.سوغات همیشگی اش در این سال ها ، دیدارهای کوتاه مدتی بود که به دلیل مجروحیت مجید ، نصیب خانواده می گردید و ترکش های ریز و درشتی که جلوی چشمان گریان خواهر وبا دستان لرزان مادر از پشت مجید بیرون کشیده می شددر آخرین روزهای اسفندماه سال 63 در صحبتی که با پدر در ایستگاه راه آهن اهواز داشت ، تاریخ مراسم ازدواجش را به ایام نوروز و برگشتش از جبهه موکول کرد و با لبی خندان و عزمی راسخ به محل ماموریتش در شرق دجله و منطقه هورالعظیم شتافت تا خود را به عملیات بدر برسانددر همان ابتدای شروع عملیات ، با سنجیدن شرایط ودرایت خاصی که داشت با استفاده از چند نیروی آرپی جی زن ، در کمتر از یک ساعت ، تمامی تانک های دشمن بعثی را زمینگیر کرده و با جاری کردن آب دجله ، روند پیشروی و حرکت نیروی زرهی دشمن را مختل کردو سرانجام در حین عملیات بدر ، در 22 اسفند 1363 پس از رزم آوری های بسیار و حماسه آفرینی های فراوان، زمانی که حرکت های مذبوحانه دشمن را زیر نظر داشت ، با اصابت ترکش خمپاره 60 به صورتش زخمی شده و در دجله افتاد و با وجود تلاشی که برای انتقال بدن مجروحش به بیمارستان شهر اهواز انجام شد به دلیل شدت خونریزی در اتاق عمل به جمع شهیدان اسلام پیوست و به دیدار پروردگارش نائل گشت . به همان مقام شامخی دست یافت که مسلما مهرتاییدش به لطف و عنایت سالار شهیدان در دوسالگی بر پیشانی مطهرش نقش بسته بودمراسم تشییع پیکر پاک سردار بزرگ و فرمانده دلاور، شهید مجید ترکان با شکوه هر چه تمام تر، بر دستان بی شمار انبوه جمعیت مردم شهیدپرور، از میدان کرج به سمت گلزار شهدای چهارصد دستگاه ، برگزار شد و در آخرین دیدار با نامزد جوان و چشم به راهش در آغوش میهن و شهر مورد علاقه اش کرج جای گرفت و به ابدیت پیوستروحش شاد و یادش گرامی
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ
سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.