شهید ابوطالب شفیعیزاده گرده کوهینام پدر: علیتاریخ تولد: 12-4-1343 شمسیمحل تولد: البرز - کرجتاریخ شهادت : 17-6-1360 شمسیمحل شهادت : بازی درازگلزار شهدا: چهارصددستگاهالبرز - کرج
آری، باورش شاید اندکی دشوار باشد! صلابت و ایستادگی مادران شهدا را میگویم. وقتی محضرشان میرسی برای دیدار، یا گفتوگو، دلت قرص میشود.بزرگوارانی که چون کوهی از فرزندان شهیدشان برایت سخن میگویند، از غصهها و اندوههایشان، از دلتنگی نبود فرزندانشان و... اما این مسائل نیز خللی در اراده و عقیدهشان ایجاد نمیکند. این مادران که بارها سعادت دیدارشان نصیبم شده بسیار هم به هم شبیه هستند، زنانی غیور، استوار و شجاع که همت و صلابت را به همراه مهر مادرانه، به فرزندانشان هدیه کردند، همانها که در قنداق بودند، سالها بعد پیامآور انقلاب اسلامی و حامی امام خمینی (ره) شدند. اما همت زنان سرزمینمان به همین جا ختم نمیشود. اینان که ایستادگیشان در دوران هشت سال دفاع مقدس به همت و ایثار معنایی دوباره بخشید، هنوز نیز سرفراز ایستادهاند و ما هم به رسم ارادت به این همه صلابت دقایقی همراه «سکینه محسنی» مادر شهیدان ابوطالب، داوود و محمدرضا شفیعیزاده شدیم تا از لحظات زندگی و شهادت فرزندانش بگوید.سکینه محسنی هستم متولد ۱۳۲۵ و ساکن کرج. مادر پنج پسر و دو دختر که از این میان ابوطالب، داوود و محمدرضایم به شهادت رسیدند. همسرم علی شفیعیزاده، کشاورز و کارگر کارخانه قند بود. همسرم مرد بسیار زحمتکش و دلسوزی بود و با توجه به تعداد جمعیت خانوادهمان، بسیار تلاش میکرد و سختکوش بود. روزها کشاورزی میکرد و در کارخانه قند هم کارگری میکرد. او اعتقاد داشت برای کسب رزق و روزی حلال باید بسیار تلاش کرد. برای همین تا توان داشت، لحظهای آرام نگرفت.تربیت بچهها هم خیلی برایش مهم بود. همسرم به همراه فرزندانمان از سال ۱۳۴۲ یعنی همزمان با ۱۵ خرداد در پیشبرد اهداف اسلام و رسیدن به آرمانهای انقلاب با بسیاری دیگر از پیروان امام خمینی (ره) همراه شدند. ایشان در مغازه میوهفروشی در میان سبزههای مغازه اعلامیهها را به دست مشتریان و افرادی که خواهان شنیدن سخنان امام خمینی (ره) و آشنایی با بیانات و عقاید ایشان بودند میرساندند. فرزندان شهیدم ابوطالب و داوود هم همواره راه امام خمینی (ره) را دنبال میکردند. مشغله کاری همسرم نیز باعث نشد که ایشان از انقلاب اسلامی و همراهی با امام خمینی (ره) غافل شود. برای همین گاهی اوقات در مغازه و کار کشاورزی ایشان را همراهی میکردم.انقلاب به پیروزی رسید اما منافقین و کمونیستها دست از کینهتوزی و دشمنی با امام و آرمانهایش برنداشته بودند، فعالیتهایشان زیاد شده بود. ابوطالب متولد ۱۳۴۳ بود. او هم یکی از مبارزینی بود که در خط امام (ره) فعالیت و پا به پای پدرش تلاش میکرد.ابوطالب در یک خانواده متدین تربیت یافته، اهل نماز و عبادت بود، بسیار مهربان و خوشاخلاق و پرانرژی بود. او تکواندوکار بود و در کنارش والیبال هم بازی میکرد. ابوطالب یکی از همان نوزادانی بود که امام به آنها امید بسته بود. در طی جریانات انقلاب، با تمام وجودش همراه پدر بود. در مغازه پدر و کار کشاورزی هم دستگیرمان بود. ما هم مخالفتی با فعالیتهایش نداشتیم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همزمان با تحصیل در دوره دبیرستان، عضو بسیج شد. او همراه دوستانش به مبارزه با منافقین و ضد انقلاب در کوههای حصار میپرداخت. فعالیت سیاسی ابوالفضل تا آغاز جنگ ادامه داشت.۱۶ سال بیشتر نداشت که خودش را به سپاه معرفی کرد، همزمان با آغاز جنگ راهی جبهههای حق علیه باطل شد. تحصیل را رها کرد تا در سنگر انسانسازی و مدرسهای دیگر تلاش نماید. بعد از گذراندن ۲۰ روز دوره آموزشی به گیلانغرب اعزام شد. فروردین ۱۳۶۰ بود. آن زمان مصادف با ریاست جمهوری بنیصدر خائن بود. ابوطالب یکی از مخالفان سرسخت افکار و عقاید بنیصدر به شمار میرفت. از آنجا که دیپلم خود را گرفته بود در انجمنهای اسلامی هم فعالیت میکرد. او بسیار خندهرو و بشاش، ورزیده و فعال بود. تازه به جبهه اعزام شده بود که در جریان انتخابات بنیصدر، به مرخصی آمد. یک هفتهای ماند اما به علت درگیریها و کمبود نیرو دوباره به میدان مبارزه بازگشت. در بحثهای سیاسی روز شرکت میکرد. او بنیصدر را یک خائن به انقلاب و امام خمینی(ره) میدانست.شش ماهی میشد که از حضور ابوطالب در جبهههای گیلانغرب میگذشت که شهریور ۱۳۶۰ در عملیاتی در ارتفاعات بازیدراز به همراه همرزمانش با دشمنان درگیر میشوند. دراین عملیات ابوطالب به شدت مجروح میشود، همرزمان پسرم چون نمیتوانستند او را با خودشان حرکت داده و ببرند ابوطالب را کنار درختی میگذارند تا بعد از آرام شدن اوضاع برگشته و ابوطالب را همراهشان ببرند. بعد از مدتی دوستان دیگرشان که ابوطالب را در آن وضع و شرایط میبینند، او را به نزدیکی دهانه غاری منتقل میکنند.آن عده از دوستان ابوطالب که او را زیر درخت گذاشته بودند تا با آرام شدن شرایط بازگردند و ببرند، برمیگردند و هرچه جستوجو میکنند، او را نمییابند. وقتی میبینند او نیست تصور میکنند که به عقب برگشته است. به این ترتیب ابوطالب همانجا میماند و به همان شکل به شهادت میرسد. فروردین ۱۳۶۱ که رزمندگان اسلام بازیدراز را فتح کردند، پیکر شهیدم را یافتند. شهید ابوطالب شفیعیزاده، فروردین ۱۳۶۰ به جبهه رفت، شهریور همین سال به شهادت رسید و پیکر پاکش در فروردین ۱۳۶۱ به آغوش خانواده بازگشت. مراسم تشییع پیکر اولین فرزند شهیدم با شکوهی خاص برگزار شد. من همیشه منتظر شهادت ابوطالب بودم حتی قبل از شروع جنگ در جریان فعالیتهای سیاسی- مذهبی پیش از پیروزی انقلاب داشتند. خودش هم عاشق شهادت بود، تا ۱۷ سالگی هم توانسته بود از شهادت جدا بماند، اما سرانجام ارتفاعات بازیدراز، محلی برای عروجش شد.
در این زمان که جهان از ظلم لبریز است و ظلمت رخت گسترده است باید به پا خاست و عزم جهاد کرد و به یاری حق تعالی بساط ظلم برچینیم و جنگ نور علیه ظلمت برافروزیم و در یک دستمان قرآن و در دست دیگرمان سلاح برگیریم و با فریادهای اللهاکبر تا فروریختن کاخ جباران از پا ننشینیم و جهان را ازلوث ظلمت پاک گردانیم و دنیا را که در محاصره ۳ بعد مثلث زور و زر و تزویر است، آزادش کنیم و از دنیا که مانند زندانی از خصلتهای حیوانی میباشد عالمی از عدل و داد سازیم و پیمان شرف با رهبرمان ببندیم و برویم تا علیه هرچه نامردی و بیانصافی و غارتگری و پستی و ذلت هست بستیزیم و برویم تا همچو شمع وجود خویش را بسوزانیم تا چراغ عدل برافروزد و انسان بودن و انسان شدن را بیاموزیم که این بهترین و برگزیدهترین راه مطلق و بهترین راه برای درک کردن جلوه حق میباشد.
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ
سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.