نام: شهید محمود قندی
تولد: 1323 در تهران
شهادت: 7 تیر 1360 به دست منافقین کوردل
تحصیلات: فوق لیسانس الکترومکانیک در دانشگاه تهران و دکتری مهندسی برق الکترونیک دانشگاه کالیفرنیا
سمت: وزیر پست و تلگراف و تلفن
زندگی نامه شهید محمود قندی (وزیر پست و تلگراف)
دكتر قندی در سال 1323 در تهران متولد شد. فوق لیسانس مهندسی الكترومكانیك را در دانشگاه تهران به پایان رساند. شهید در سال های 1346 تا 1350 در دانشگاه كالیفرنیا مدرك دكترای مهندسی برق و الكترونیك گرفت. در بازگشت به ایران تا سال 57 در دانشكدههای فنی تهران و مخابرات به تدریس مشغول شد. دكتر قندی پس از پیروزی انقلاب رئیس دانشكده مخابرات شد و سپس به عنوان وزیر پست و تلگراف و تلفن معرفی شد.
مبارزات سیاسی خود را از کتابخانه اسلامی دانشکده فنی آغاز کرد و در كنار تحصیلات دانشگاهی، در مبانی تفسیر، فلسفه و فقه اسلامی نیز مطالعات جدی داشت. وی از بانیان اصلی راهاندازی انجمن اسلامی دانشجویان، طی سالهای 1341 تا 1345 بود. این فعالیت سپس در انجمن اسلامی آمریكا و كانادا ادامه پیدا كرد. در آمریکا به فعالیت های خود ادامه داد و یکی از افراد مؤسس انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا بود.
او در سمت های خود خدمات شایان ذکری را به مرحله اجرا درآورد؛ بسیاری از طرح هایی که وابستگی کشور ایران را از نظر مخابراتی و پستی به کشورهای بیگانه خودکفا نمود. ایشان در سال 57 در تاسیس جامعه اسلامی دانشگاهیان ایران نقش موثر داشت.
شهید قندی در یکی از سخنرانیهای آخرش در مورد شهادت دکتر مصطفی چمران گفته بودند: "شهادت فیض عظیمی است و نصیب هر کس نمی شود.". این شهید بزرگوار در حادثه هفتم تیر حزب جمهوری اسلامی، در سن سی و هفت سالگی به همراه 72 تن دیگر از یاران انقلاب اسلامی به شهادت رسید.
از شهید قندی چهار فرزند به یادگار مانده كه فرزند ارشد ایشان, نرگس قندی، هم اكنون به دریافت دكترای پزشكی عمومی نایل آمده است و سه فرزند دیگر ایشان در حال ادامه تحصیلات عالیه در رشتههای الكترونیك، دندانپزشكی و برق میباشند.
خاطرات شهید دکتر محمود قندی
همسر شهید
شب شهادت خبر آوردند كه دیوار خراب شده، انفجاری رخ داده و چند نفری مجروح شدهاند اما صدای آمبولانس خبر از ضایعهای دردناك داشت. دكتر به آرزویش رسیده بود.
از یاد شهید كه میگوید: نگاهی به فرزندانش میافكند و به خود میبالد كه مادر آنهاست. دختر و پسرهایی كه پا در جای پدر گذاشتهاند و با تربیت اسلامی خویش در خانه، آموختهاند در منزل عاشق و در تحصیل و كار, ثابت قدم باشند. آدمی باید خیلی خوب باشد تا همسر و فرزندان و تمام اقوام بدون هیچ انتقادی از او به نیكی یاد كنند و اینك در برابرم زنی پاك سرشت حضور داشت كه خاطرههایی ناب و ماندگار از زندگی با مرد آرزوهایش یعنی شهید دكتر قندی بر زبان جاری میساخت.
دكتر همیشه میگفت: شهادت سعادت است.
به راستی كه او لایق و برازنده جامه شهادت بود.
گویا خاطرات زندگی با شهید قندی از جلوی چشمانتان رژه میرود. از خصوصیات اخلاقی شهید بزرگوار بگویید.
شهید قندی دریك خانواده متدین و مهربان بزرگ شد. همین امر در شخصیت ایشان اثر گذاشته بود. من در طول شش سال زندگی مشتركم با شهید قندی، همیشه محبت از ایشان دیدم. آرام و متین بود. عصبانی نمیشد. با آن كه ساعات كارش بسیار بود، مطالعه را فراموش نمیكرد. هوش ایشان زبانزد بود و در دبیرستان و دانشگاه جزء نفرات برتر بود. بسیار توجه داشت كه تمام كارهایش مورد رضای خداباشد و با كمال محبت و متانت با بچهها برخورد میكرد.
شهید قندی اهل شعار دادن و جلوی دوربین رفتن نبود. خیلی اوقات هنگامی كه جلسات را نشان میدادند، میگفتم شما را ندیدم و ایشان جواب میدادند: جایی میایستم كه در دوربین نیفتم. اهل دروغ و ظاهرسازی نبود.
یكی از وجوه بارز شخصیت شهید قندی، مدارج و مقام والای علمی ایشان است. در این مورد توضیح دهید.
هم كلاسیها و دوستان دروان دبیرستان علوی و دانشگاه ایشان درباره رتبه علمی او میگویند دكتر قندی را كنار بگذارید حالا بقیه را با هم مقایسه كنید.
دكتر قندی غیر از تحصیلات و مطالعات دانشگاهی, علوم اسلامی را هم میخواند، خارج فقه را پیش آقای داوودی میخواند. كتاب اسفار را خوانده بود و منظومه را پیش شهید مطهری خوانده بود و جزء شاگردان نزدیك آقای مطهری بود، آقای مطهری البته از دوستان پدر من هم بودند و خطبه عقد ازدواج ما را شهید مطهری خواند. آقای مطهری علاقه بسیاری به شهید قندی داشتند. یكی از اساتید شهید قندی میگفت: 37 سال طول كشید تا یك محمود قندی درست شد. حالا باید 37 سال دیگر تلاش شود تا شخصی مثل او ساخته شود.
ساعتها مطالعه میكرد. میگفت، اگر كار را تا جایی برسانم كه بتوانم به كس دیگری واگذار كنم. مطالعات و تحصیلات را ادامه میدهم. اهل فكر بود. گاهی اوقات میگفتم، چه كار میكنید؟ میگفت: فكر میكنم. برای فكر كردن زمان خاصی در نظر میگرفت.
دكتر عارف میگفت: زمانی كه درسم را نیمه كاره رها كردم و به ایران آمدم، كسی كه مرا تشویق به ادامه تحصیل كرد و گفت تا درست را تمام نكنی، نمیگذارم جایی استخدامت كنند، شهید قندی بود.
دكتر قندی درباره تربیت فرزندان و نسلی كه انقلاب را به دست خواهد گرفت چه نظری داشتند؟
شهید قندی درباره تربیت فرزندان میگفت: اگر بخواهیم یكی از این غیر مسلمانان را به اسلام علاقهمند كنیم مقدار زیادی باید زحمت بكشیم، ولی اگر بتوانیم بچههای خوب و متدین و مسلمان واقعی تربیت كنیم كار بسیار بزرگی انجام دادهایم.
چگونه میشود یاد شهدا و راه آنها را زنده و پویا نگه داشت؟
شهادت شهیدان باید انگیزهای باشد برای ما كه توجه بیشتری داشته باشیم و كارهایمان را مطابقه رضای خدا انجام بدهیم. اگر شهدا را فراموش كنیم خون آنها به هدر رفته است. زنده نگهداشتن یاد شهدا به زبان نیست، به عمل است. در فكر مردم بودن، راهاندازی كار آنها و حل كردن مشكلاتشان از سوی مسئولان، از كارهایی است كه یاد شهدا را زنده نگه میدارد.
الگوی مدیریتی و مشی مدیران و مسئولان اول انقلاب چگونه بود؟
ابتدای انقلاب افراد، از خود گذشته و فداكارتر بودند. آقا مجمود با این كه اول انقلاب رئیس دانشگاه بود، اتوبوس گرفته بود و اتوبوس سوار میشد. میگفتند همه باید مثل هم باشیم.
در ابتدای انقلاب تلاش همه این بود كه اسلام در جامعه پیاده شود و اسلام گسترش پیدا كند كه كمكم با پدید آمدن مشكلات مختلف این اهداف كمرنگ شدند.
برگزاری مراسم برای بزرگداشت شهدا و مسئولین شهید برای خانواده شهدا و جامعه چه فوایدی دارد؟
دلجویی از فرزندان و خانوادههای شهدا بسیار به آنها روحیه میدهد و موثر و خوب است و این قبیل كارها، به اهتمام شخص آقای خاتمی، در این چند ساله انجام شده است و ما از ایشان به سهم خودمان سپاسگزاریم.
برگزاری این مراسمها بیشتر برای دولتیها مناسب است تا مردم، مسئولین به این یادآوریها نیاز دارند؛ ممكن است اصلا بعضی از مسئولین یادشان رفته باشد و مدام باید به آنها یادآوری كرد كه رفتن هست جور دیگری كار كردن هست. صادق بودن و كم شعار دادن هست.
رابطه مردم با شما، پس از شهادت ایشان چگونه بوده است؟
مردم به خاطر اعقتاداتی كه دارند، همیشه به شهدا و خانوادههایشان لطف دارند. اخیراً خواهر شهید قندی به بهشت زهرا كه میروند، خانوادهای به ایشان میگویند: ما هر حاجتی كه داریم از اینجا میگیریم، چون در خواب دیدهایم این شهید را و پس از آن فرزندمان را از او گرفتهایم. ما هم اگر مسئلهای داشته باشیم با آنها در میان میگذاریم, چون آنها از جانب ما به درگاه حق دعا میكنند.
نظر دكتر قندی درباره شهادت چه بود؟
شهید قندی خودشان حدس میزدندكه شهید شوند و خود من چند ماه قبل از شهادت ایشان، خواب شهید شدنشان را دیده بودم. برای ایشان كه تعریف كرده بودم، به خاطر ندارم خودم گفتم یا ایشان، كه شهادت سعادت است. مطمئنا شهدا نقطه عطفی در زندگیشان داشتهاند كه خداوند توفیق شهادت را نصیب آنها كرده است.
شما چگونه از شهادت دكتر قندی مطلع شدید؟
شب شهادت چند نفری به خانه ما زنگ زدند كه عادتا زنگ نمیزدند و احوال محمود آقا را میگرفتند.
آقای دكتر سروش، آقای رجایی و اقوام تماس میگرفتند. بعد از این تماسها دیر وقت بود، غذا را روی چراغ گذاشته بودم و منتظر ایشان بودم اما بچهها خوابیده بودند. ایشان نیامد، نگران شدم. دقیق یادم هست كه شهید رجایی یا یكی از اقوام كه مجدداً تماس گرفتند. گفتم: مگر اتفاقی افتاده؟ گفتند، اتفاق مهمی نیافتاده؛ دیوار خراب شده، انفجاری رخ داده و چند نفری مجروح شدهاند. صدای آمبولانسها را كه رفت و آمد میكردند شنیدم. به یكی از آشنایان زنگ زدم و گفتم فكر میكنم خبری شده باشد به چند تا بیمارستان سر زدیم، به نخستوزیری رفتیم و تازه آنجا متوجه انفجار شدیم. پزشكی قانونی رفتیم و تقریبا از شهادت دكتر قندی مطمئن شدیم. به خانه برگشتیم. ساعات 5/4 صبح به منزل آقای عباسپور رفتم تا از آنها خبری بگیرم كه فهمیدم آقای عباسپور هم شهید شدهاند.
به خانه كه رسیدم، خبر شهادت را آورده بودند. خدا قدرت فوقالعادهای به من داده بود. گفتم: هیچ كس حق ندارد گریه كند. هیچ كس صحبتی نكند كه منافقان خوشحال شوند. نگذاشتم كسی تا دو سه هفته لباس مشكی بپوشد. قشنگترین لباس را تن دخترم كردم. احساس خوشبختی میكردم كه چنین سعادتی داشتهام.
گفت و گو با فرزندان دكتر قندی
چه ویژگی اخلاقی پدرتان را سعی میكنید در زندگی الگو قرار دهید؟
محمود قندی: همین كه اهل تفكر بود. نكتهای است كه من همیشه سعی میكنم در زندگی شیوه خودم قرار دهم و همچنین احترامی كه ایشان برای پدر و مادرشان قائل بودهاند. برای من سرمشق است. همیشه به پدرم افتخار میكنم و خوشحال میشوم كه من را به ایشان منتسب میكنند.
چگونه میتوان یاد شهدا را در جامعه زنده كرد؟
محمود قندی: وقتی كه از ارزشها و اهدافی كه شهدا به خاطرشان تلاش كردهاند. سخن به میان میآید و اینها در جامعه مد نظر قرار داده میشود، طبیعتاً كسانی كه شاخص و الگو بودهاند. یعنی شهدا، یادشان زنده نگه داشته میشود.
چه خاطرهای از برخورد دیگران درباره پدرتان به یاد دارید؟
مصطفی قندی: در مراسمی كه برای تجلیل از وزرای پست و تلگراف و تلفن از ابتدای انقلاب تا به امروز، در وزارت پست برگزار شده بود، یك آقای ژاپنی از شركت NEC پیش ما آمد و در حالی كه اشك میریخت گفت: من با پدر شما كار كرده بودم و با ایشان دوست بودم. برای ما جالب بود كه یك خارجی بعد از بیست و چند سال با چنین احساسی از پدر حرف میزد.
با در نظر گرفتن این كه شما هنگام شهادت دكتر قندی سه ساله بودید، چه تصوری از پدرتان در ذهن دارید؟
مصطفی قندی: با توجه به صحبتهایی كه دیگران درباره پدرم كردهاند و حرفهایی كه از آنها شنیدهام، پدرم را فردی متدین، مهربان، با استعداد و آرام در ذهن خود تصور میكنم. وصف آرامش و طمانینه ایشان را از نزدیك و دوستان پدرم بارها شنیدهام.
دكتر غفوری فرد
اما بیشترین دوستی را با شهید قندی از دبستانی در چهار راه سیروس داشتم كه باهم، هم محله و هم كلاس بودیم و ایشان همیشه شاگرد اول بودند و من شاگرد دوم.
.... فاصله آنقدر زیاد بود كه باعث ایجاد حسادت نمیشد. ضمنا ایشان در اكثر دروس به طور مطلق نفر اول بودند یعنی ایشان علاوه بر دروس مفهومی مانند ریاضیات و فیزیك و ... در دروس حفظی و حتی دروس هنر و انشاء و غیره به طور جامع نفر اول بودند. یادم میآید ایشان درسال پنجم دبستان یك داستان ساختگی را به عنوان موضوع انشاء خواندند كه تقریبا همه با بچهها حدود 5 دقیقهای برای ایشان دست زدیم. برای مدتی كوتاهی اوایل دبیرستان به خاطر اینكه ایشان به یك دبیرستان مذهبی رفتند و من به خاطر تنگنای مالی به یك دبیرستان عادی از هم جدا شدیم ولی در این دوران در مسجد دروس باهم مطالعه داشتیم و آخر دوران دبیرستان باهم مجددا هم كلاس شدیم و همان داستان شاگرد اولی و دومی من و ایشان چراكه ایشان در تمام دوران تحصیل خودشان با فاصله زیاد از همه ما اول میشدند.
دركنكورسال 41 ایشان رتبه اول اولین كنكور سراسری كشور را كسب كردند و به دانشكده فنی رفتند و من به دانشكده فیزیك و ما همچنان دو دوست و همرزم درتمام دوران بودیم. پس از بازگشت در سالهای 53 و 54 مجددا در دانشگاهها با هم مشغول شدیم و سال 56 بود كه تصمیم گرفتیم به دروس حوزوی ادامه دهیم و قرار بود با هم دوره دكترای تخصصی را در فلوریدا ادامه دهیم كه مصادف با سالهای انقلاب شد.
همان سالها هنگام پخش اعلامیه امام در میان سربازان توسط گارد دستگیر شدیم و چون آن موقع تمام زندانهای دولتی پر بود مارا پس از چند روز معطلی به زندان موقتی پر از زندانی در پادگان باقرشاه(حر فعلی) جا دادند كه حتی ما جا برای دراز كردن پا نداشتیم.
و ما همچنان در این دوران سخت و پراضطراب باهم بودیم. البته براثر اعتصاب دانشگاهیان دولت مجبور شد ما را آزاد كند هرچند ما راضی نبودیم چون زندان فضای مناسبی برای تبلیغ بود ولیكن بدرفتاری نیروهای رژیم با روحانیون همانند شهید شاهآبادی باعث شد كه ما از زندان خارج شویم و خدمت آیت الله خوانساری برای گله و شكایت از رفتار بد مزدوران با روحانیون در زندان رسیدیم.
پس از آزادی بازهم در سازمان ملی دانشگاهیان و جامعه اسلامی دانشگاهیان به همراه شهید قندی، شهید عباسپور، شهید آیت، آقای هاشمی گلپایگانی و دكتر نیكروش به بسیج كردن استاید و دانشگاهیان ادامه دادیم.
پس از انقلاب هر دو توسط شهید بهشتی و شهید باهنر به حزب جمهوری دعوت شدیم و در آبان 58 شهید قندی وزیر مخابرات و من هم استاندارد خراسان به طور همزمان شدیم. ولی در لابهلای جلسات رسمی هنوز هم همدیگر را میدیدیم.شب خبر بمبگذاری به مارسید ولی تا آخر شب از اسامی شهدا بیاطلاع بودیم به هیچوجه پیشبینی نمیكردیم، ما حتی پس از شهادت شهید قرنی، مطهری و ...هنوز هم تدابری امنیتی لازم را تعبیر نمیكردیم و خیلی از مسئولان هنوز هم با سادگی و مظلومیت در میان جمعی حاضر میشدند. به طور مثال من و آقای بهشتی تقریبا تمام استان خراسان را به تنهایی میپیمودیم.ایشان واقعا فرد مظلومی بودند در خیلی از موارد من به كمك ایشان میشتافتم ولی خیلی از اوقات ایشان در مسائل درسی كمك حال من بودند و خیلی از دروس هنری مثل خط و نقاشی را به من میآموختند. شاهد مثال مظلومیت ایشان در زندان بود كه همواره بین من و دكتر نیكروش هر دو دست ایشان دستبند میخورد و سرنوشت ما تا حد زیادی به هم گره خورده بود.
در روز فارغالتحصیلی از دبیرستان علوی ما 15 نفر اولین فارغالتحصیلان آن مدرسه بودیم با همراه چند نفر از كادر آموزشی مدرسه مانند آقای حسینی، روزبه و علامه دستجمعی باهم به طور رسمی عقد اخوت خواندیم.
شاید خیلی پیش از این من و شهید قندی عقد اخوب بسته بودیم، مثلا منزل شهید قندی سه راه امینحضور بود كه من و ایشان اصرار داشتیم كه دیگری را تا در منزل همراهی كنیم و این موضوع باعث چند بار رفت و برگشت مابین این مسیر و صحبت و مباحثه میشد.ولی باید اذعان كنم كه ناشناختهترین بعد شخصیتی ایشان بعد علمی بود. ایشان نفر اول اولین كنكور سراسری كشور در سال 41 بودندو به بهترین دانشكده آن زمان رفتند و از بهترین دانشگاه آمریكا دركالیفرنیا فارغالتحصیل شدند و در واقع ایشان از لحاظ علمی در اوج بودند. نه تنها در بعد علمی بلكه در درس حوزوی. ایشان حتی در شب شهادت از كلاس درس خارج حوزه به محل شهادت رفتند.
ویژگی های اخلاقی
در اخلاق و صفات قندی از دوستان او سخن بسیار شنیده ایم که او هرگز حاضر به تضعیف یکی از ارگان ها و یا شخصی که برای اسلام زحمت کشیده بود ، نبود . همیشه پشتیبان قاطع و محکم روحانیت بود .
در مورد اخلاق اسلامی او ، دوستانش بارها از او شنیده بودند که گفت اگر حساب وظیفه شرعی و احساس مسئولیت نبود ، بارها از اینکار دست کشیده و به دنبال دروس فقهی و فلسفی می رفتم و همواره یکی از آرزوهای او رفتن به حوزه علمیه قم و ادامه دروس دینی بود .