آلبوم تصاویر

یادکد کد یادها

حضرت آقای آیت الله حاج سید عبدالحسین مشکاتی در روز ۲ آبان ۱۳۱۵ در مهریز یزد چشم به جهان هستی گشودند. 

تحصیل در حوزه علمیه قم و کرمانشاه (با درجه معادل دکترا) و دانشگاه معقول و منقول، اجازه از اغلب مراجع تقلید مانند حضرات آیت الله (نجفی مرعشی، خمینی، گلپایگانی، شبیری زنجانی، نوری همدانی، صافی گلپایگانی، مکارم شیرازی، عبدالکریم موسوی، جواد عبده، طباطبایی، محمد فاضل، دری، عراقی، علوی گرگانی، خامنه ای، مفتی شیعه، محمد، محمد شیرازی و...)، امام جماعت مساجد شهرهای تهران و مهریز یزد، سر دفتر ازدواج شهرهای تهران و مهریز یزد، دارای ذوق شعر و ادب، آشنا به هنرهای مختلف، سفر مکرر به مکه و مدینه، اعزام مکرر به جبهه، سفر به عربستان سعودی (مکه، مدینه و..)، عراق (کربلا، نجف، کاظمین، سامرا، بغداد و...)، امارات متحده عربی (دبی، ابوظبی و...)، قطر، هندوستان، پاکستان و..... سفر به اغلب شهرهای ایران به ویژه قم، یزد، اهواز، سنندج، سقز، کرمانشاه، کرمان، میناب، بندرعباس و...، عاشق پدر، مادر، خانواده (همسر، فرزندان و نوه ها)، اقوام و خویشان، آشنایی با بسیاری از چهره های مشهور و معروف، شرکت در جلسات و مجامع مختلف علمی، فرهنگی، مذهبی، ورزشی و...، از نمونه ویژگیهای حضرت آیت الله حاج سید عبدالحسین مشکاتی است.  
ایشان سرانجام در روز یک شنبه 16 مرداد ماه سال 1401 مصادف با تاسوعا به سوی معبود شتافتند و در روز عاشورای حسینی دفن گردیدند. 
مزار آن مرحوم در حسینیه اعظم مزویر آباد مهریر یزد مهریز قرار دارد.


شش ساعت دیگر...

سومین ماهگرد وداع ماهم تمام می شود....

سه ماه گذشت از ندیدن کسی که همه ی بود و نبودم بود...

سـه ماه گذشت از ندیدن کسیکه طاقت ندیدنش برای یک هفته را نداشتم...

سه ماه گذشت و طی این روزها حسرتِ جملات همیشگی شان بر دلم ماند.... 
کجا بودی بابا؟ 
کجا میری؟ 
کی میایی؟ 
مقصود چیه؟ 
نرو! باش! 
و..... 
از بچگی فراوان شنیده بودیم این جمله را که می فرمودند:«خدا کند هیچ طفلی بی موسم یتیم نشود » 
اما امروز باید گفت برای چنین مصیبتی، طفل و
موسم وجود ندارد... 
خداکند هیچ کس! 
هیچ وقت یتیم نشود..... 
که اگر بشود
ثانیه های او؛ سلولهای بدنش؛ روح و جسم و روانش از فرط غصه و دلتنگی، تکه تکه میشود.

استخوانهایش بر هم می کوبند و
همگی در حنجرش فرو می روند... 
که اگر لب باز کند حنجر از هم می شکافد و اگر دم فرو برد امعا و احشا از هم میپاشد...

شما را نمیدانم
اما من! 
در این سه ماه بارها وجودم ذوب شده و خودم کاملا پودر شده ام و بخاطر مامان، دوباره با اشکم عذرایی خمیری شکل و شکننده ساخته ام... 
هر بار قد علم می کنم و  می ایستم  به امید اینکه توان پیدا کنم
اما نمیدانم این سوز جگرسوز قرار است با من چه کند و کی و کجا پایان یابد...

سیده عذرا مشکاتی ۱۶ آبان ۱۴۰۱ 

لطفاً خاطرات و دلنوشته های خود را برای درج در این صفحه در کادر زیر بنویسید

دلنوشته های قبلی:
حسینیه اعظم مزویر آباد مهریر یزد, مهریز, یزد
در حال بارگیری نقشه...
مسیریابی
بستن

هدیه به عزیزان

جهت حمایت از مؤسسه خیریه مورد نظر روی تصویر آن کلیک فرمایید

4221594_856.png 1394-11-04_17-14-58.png 3f6379555150e57af450163be10a17d1.png 19_orig.png 1468930738_.png

جستجو در صفحات درگذشتگان