نزدیک به ۲۵ سال پیش در شهر گرگان در آغوش مادرش سکینه رستمانی چشم به جهان گشود …
او فرزند ارشدخانواده ای بود که پدر و مادر دختر عمو و پسر عمو بودند و تا آن زمان تنها نوه پسری خاندان مختاری نژاد بود که البته پدر بزرگش ،مختاری نژاد بزرگ ، سالها پیش فامیلی اش را از رستمانی به مختاری نژاد تغیر داد.
تک فرندی او ۳سال ادامه داشت تا خواهرش بدنیا امد… اما او بعد از گذشت ۱۰ و ۱۲ سال بعد از تولد خواهرش به ترتیب صاحب خواهر و برادر دیگری شد… که باعث شد یک نوه ی پسری دیگر به خاندان اضافه شود و خاطرات شیرینی برای او رقم بخورد..
او مراحل تحصیلش را به خوبی تا رشته معماری پیش برد .. اما بدلیل بازار کار و علاقه و هوش بالا در زمینه کامپیو تر به این رشته رو آورد.
مراحل نوجوانی اش را هم مانند روز های شیرین کودکی در کنار خانواده و دوستان به خوبی پشت سر گذاشت . با شروع فصل جوانی در حدود سن ۲۱ سالگی سربازی را پیش گرفت و دوسال کد آزاد را تحمل کرد و در سراسر مرز های ایران و نقاط دور افتاده از کشورش محافظت کرد …
با پایان سربازی ک حدود ۲۳ سال داشت .. تصمیم به ازدواج کرد و طبق نظر خانواده با دختری از روستای اجدادی اش چهارده از طایفه یوسفی ها در دی ماه ۹۶ازدواج کردو۲۰ ماه در منزل پدری زندگی خوبی را پیش بردند …
اما ماه آخر از عمرش را با دوری از همسر و دلتنگی او پیش برد که بعد از بازگشت همسرش از مسافرت و یک شب دیدار …
در فردای آن روز بعد از دیدار با خانواده و دوستان و بجا گذاشتن خاطره ای زیبا و جگر سوز در بامداد روز ۲۹ شهریور نحس و ۲۰ عاشورا در ساعت ۱و ۲۰ دقیقه صبح اجل فرصتی برای دیدار دیگر با همسرش را نداد و گوشه ی جاده به نیت تصادف با درخت پیر خط حیدر اباد روحش را به آفریدگار عالم تسلیم کرد… انتظار دیدار دوباره را به دل همگان و از جمله همسر و پدر و مادر زحمتکشش گذاشت..
چ خوش بود روزگار با او و چه جگر سوز است قاب عکسش بر دیوار..
گفتنی است .. ک مجلس عروسی وی که قرار بود بعد پایان محرم و صفر برپاشود ..تبدیل به عذا شد و داماد شدن وی بدون پای کوبی خاتمه یافت و مرحوم سروش با تمام علایقش به فرزند و کودک تنها با لذت دایی شدن به پایان رسید و عشق به فرزند را تجربه نکرد و این زندگی دوساله بدون حاصل از بین رفت…
غم از دست دادن او برای دوستدارانش سخت و باور نشدنی بود..
سرنوشت مزار گلگونش را در
غرب مزار پدر بزرگش علی مختاری نژاد
و در جنوب مزار جدش کریم رستمانی
جای داد…