صفحه یادبود مجازی شهید بهرام آریافر

در صورتی که عکس، فیلم یا هرگونه محتوای دیگری در رابطه با شهید بهرام آریافر در اختیار دارید، با استفاده از فرم زیر برای ما ارسال کنید تا در این صفحه قرار گیرد.

نام :بهرام
نام خانوادگی : آریافر
نام پدر : صحبت اله
تاریخ تولد : 1326/11/15
محل تولد : تویسرکان
سن : 48 سـال
مذهب : اسلام شیعه
تاریخ شهادت : 1374/05/02
محل شهادت : مهاباد
شغل : ارتشی
دسته عملیاتی : ارتش
شهید بهرام آریافر در 15 بهمن ماه سال 1326 در تویسرکان پا به عرصه هستی نهاد.این شهید والامقام دارای ملیت ایران و مذهب اسلام شیعه بود.وی تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس ادامه داد و به عضویت ارتش درآمد.
این شهید گرانقدر سرانجام در 2 مرداد ماه سال 1374 در سن 48 سـالگی درپایگاه ودرحین خدمت در مهاباد به شهادت رسید.
مزار این شهید در قطعه 50 ردیف 17 شماره 23 بهشت زهرا (س) قرار دارد.
خاطراتی از شهید آریا فر تأمین امنیت آریافر خود به استقبال مبارزه و خدمت می رفت. ۷ شبانه روز نبرد و مقاومت او و همرزمانش در سورکوه منجر به عملیات والفجر ۴ شد. او به راستی مجاهد نستوهی بود که خود را در کانون مبارزه قرار می داد. پس از عملیات فتح المبین شهر دهلران از عراقی ها باز پس گرفته شد. آریافر شجاعانه مسئولیت فرماندهی ژاندارمری در دهلران را پذیرفت. دهلران که تحت نفوذ فورسانها بود تقریباً خالی از سکنه شده بود. فورسانها از افراد خودفروخته ای محلی بودند که برای ایجاد وحشت و دلهره در محدوده مهران، دهلران کمین کرده و پس از آنکه افراد داخل کمین آنها می افتادند گوشهایشان را می بریدند و با تحویل آن به عراق جایزه دریافت می کردند. اریافر ابتدا به شناسایی منطقه پرداخت. ساعتهای متمادی از دهانه چنگوله تا چاههای «نفت بیات» را مورد بازدید قرا داد نقاط سرکوب را شناسایی و با سرگرد بصیری نقشه ایجاد پایگاهها را طراحی نمودند. چهار ماه تلاش شبانه روزی بهرام و همراهانش منجر به ایجاد چهارده پایگاه و کاهش نفوذ فورسانها شد. مردم دهلران کم کم به شهر بازگشتند و امنیت تا حد زیادی در آن منطقه برقرار شد. تجسم صفا سردار بهرام آریافر قصد عزیمت از آبادان به اهواز و ماهشهر را داشتند. لذا به فرودگاه رفتند تا از هواپیما استفاده کنند. مسئولین و فرماندهان با ارائه کارت شناسایی می توانستند خارج از نوبت سوار شوند اما روح بلند و تواضع بهرام به او اجازه نداد تا از این امتیاز استفاده کند . 65507خلبانی که از جلو صف می گذشت پیش آمد و پس از احوالپرسی از ایشان درخواست کرد که بدون نوبت سوار شوند، آریافر نپذیرفت و گفت:«من هم از همین مردم هستم وقتی در کنار آنها هستم احساس خوشحالی می کنم اگر چه با تحمل سختی باشد» خلبان تشکر کرد و رفت. صدای زمزمه جمعیت بلند شد مردم فرمانده شجاعی که متواضعانه در کنارشان قرار داشت را تحسین می کردند. بهرام در استفاده از بیت المال دقت نظر خاصی داشت و آن را حق عامه مردم می دانست . زمانی که مأموریت خویش مبنی بر فرماندهی را تحویل می داد و قصد عزیمت نزد خانواده اش را داشت راننده ستاد از ایشان تقاضا کرد که با ماشین ایشان را برساند . سرهنگ آریافر از وی تشکر کرده و گفت: پسرم امروز آخرین روز خدمت من در این ناحیه بود از این لحظه من مسئولیتی در اینجا ندارم که از ماشین استفاده شخصی نمایم و از راننده خداحافظی نمود. راننده به فکر فرو رفت تا شاید بتواند شخصیت آریافر را برای خویش بهتر ترسیم نماید. هدیه ای برای دو شهید اواخر سال ۱۳۴۹ بهرام و چند نفر از دوستان همفکرش در دانشکده با یکدیگر پیوند دوستی بستند. آنها محلی را به عنوان مسجد در مقابل آسایشگاه در نظر گرفته بودند تا در اوج ظلمت و فساد روزانه ای برای عبودیت خویش بازکنند، افسر ضد اطلاعات که از اجرای برنامه های مذهبی و یکدلی بچه ها ناراضی بود سعی بر جدایی آنها داشت. بهرام و دوستانش در تیم کشتی دانشکده ثبت نام کردند تا در برنامه ها و مسابقات ورزشی دانشکده نیز حضور داشته باشند. برگزاری مسابقه کشتی با جایزه نقدی یکی از ترفندهای مسئولین دانشکده برای ایجاد تفرقه بود آریافر و عبادی که از لحاظ فکری با یکدیگر متفاوت بودند برای مسابقه در مقابل هم قرار گرفتند. بر روی تشک کشتی بهرام حاضر شد خود را بر زمین زد تا حریفش از جایزه نقدی برخوردار شود. عبادی که مادر مریضش در بیمارستان انتظارش را می کشید دریافت که بهرام عملاً خود را بر زمین انداخته و شبانه برای دادن جایزه نقدی به او اقدام کرد، آریافر از پذیرفتن آن امتناع نمود و آن را هدیه ای از طرف خویش به عبادی برشمرد . همین امر موجب دوستی بین آن دو را فراهم نمود و توطئه افسران رده بالای دانشکده را خنثی کرد. علاقه آریافر به عبادی در روزهای پر التهاب سال ۵۸ بیشتر جلوه گر شد . عبادی (فرمانده پاسگاه جم) به دست اشرار به شهادت رسید. پس از شنیدن این خبر اشک از چشمان بهرام جاری شد اما حکم جدید فرماندهی پاسگاه جم او را مصمم تر ساخت که برای دستگیری قاتلین عبادی اقدام کند. هدیه آسمانی زمانیکه سرهنگ آریافر برای بازدید در منطقه سقز مستقر شده بود . در حین رانندگی دچار سانحه شده و یک بند انگشتش قطع گشت، مسئول امور ایثارگران ناحیه پس از مطلع شدن نزد آریافر آمد و از ایشان تقاضا نمود که مراتب را به بنیاد جانبازان اعلام کند. بهرام مانع شد آن بند انگشت را هدیه ای دانسته و گفت: «پدرجان آن بند انگشت هدیه ای به پیشگاه حق تعالی بود، بگذار آسمانی بماند.« کارمند قانع نشده و شخصاً مسئله را پیگیری نمود، موضوع را با رئیس بنیاد مطرح کرده و خواستار تشکیل پرونده شد. رئیس بنیاد لبخندی زد و به او پاسخ داد: «سرهنگ آریافر از سالهای ۶۰ – ۵۹ جانباز ۳۰ درصد است ولی تاکنون حتی یکبار هم مراجعه نکرده است» کارمند که مبهوت کلام او مانده بود در فکر فرو رفت و با خود گفت: «بگذار این هدیه آریافر هم آسمانی بماند». سرو قامت کویر هنگام عروج سردار بزرگ فرا رسید . بیستم تیرماه سال ۱۳۷۴ برای شناسایی مناطقی در کرمان سوار هلی کوپتر شدند. منطقه دربند که رسیدند. بادهای تند و سوزان همراه با شن و غبار پاسگاه را از دیدشان محو کرده بود . هلی کوپتر چرخ خورد و به زمین کوبیده شد و گرد و غبار زیادی به هوا برخاست. دقایقی بعد خلبان شهید شد و «آریا فر» و «رحمانی نژاد» و «سرهنگ زنده روح» که مجروح شده بود را داغدار خود نمود. باید حرکت می کردند و خود را به نزدیکترین آبادی می رساندند . سه مرد راسخ شجاعانه حرکت خود را خسته اما با امید آغاز کردند. روزها و شبها از پی هم می گذشتند، آنها شبانه حرکت کرده و روزها استراحت می کردند« سرهنگ زنده روح» هم با زمزمه با سقای دشت کربلا دو مرد مبارز را در ظلمت کویر تنها گذاشت. آتش عطش هر لحظه در وجودشان شعله ورتر می شد. پس از اقامه نماز صبح در مکانی که محل دید گروههای تفحص باشد قرار گرفتند. حوالی ظهر دسته ای از هواپیماهای تجسس در آسمان پدیدار شدند دست تکان دادند و فریاد زدند سودی نداشت گروههای تجسس متوجه گمشدگان نشدند، رحمانی نژاد به تیمسار پیشنهاد داد که لباس فرم خویش را در بیاورد تا از تشنگی اش کاسته شود اما او قبول نکرد و گفت : دوست دارم وقتی شهید شدم و دشمن بالای سر من آمد از ابهت جنازه ام وحشت کند ترس از سپاه اسلام در دلش بیفتد. از بزرگی شنیده ام که شهدا در محشر با لباس رزمشان محشور می شوند، او لباس خدمتش را مهر تأئیدی بر خدمت عاشقانه اش می دانست. دلاوران تشنه که تشنگی را خسته کرده بودند، با امید پیش می رفتند. صبح روز دوم مرداد دیگر توان رفتن نداشتند، پس از ۱۲ روز سرگردانی تحمل سه روز تشنگی دلاوران را از پا در آورده بود. بهرام مهمترین و آخرین سفارشاتش را برای خانواده نوشت «رحمانی نژاد» را خواب شیرینی ربود خوابی که روح بلندش را به آسمان پرواز داد. زمزمه های محور گنگ به گوش خیال بهرام می رسید. عطش روحش را پرواز داده بود. به برکت نام سالار شهیدان به سوی قبله برخاست تمام توانش را به کار گرفت دستمال گردنش را مرتب نمود و دست راستش را به موازات لبه کلاه بالا آورد. امیری در دست بی کرانه کویر به احترام قرآن و پرچم ایران ایستاد و دلاورانه به میهمانی عرش رفت هرگز کسی بر خاک افتادن آن امیر بزرگ را بر خاک تفدیده کویر ندید و هفتاد و دو روز بعد جستجو گران پیکر پاک او و دو تن از همراهانش را به بها آباد منتقل کردند.
تنهاتر از کویر: نگاهی به زندگی امیرسرتیپ شهید بهرام آریافر (مردی که یک عمر برای وطنش جنگید و عاقبت در کربلای کویر با لبی عطشان جام شهادت نوشید) مؤلف: حبیب یوسف‌زاده ناشر: محراب قلم ویراستار: لیلا جلیلی زبان: فارسی رده‌بندی دیویی: 8fa3.62سال چاپ: 1393نوبت چاپ: 1تیراژ: 2200 نسخه تعداد صفحات: 116 کتاب حاضر، روایتی داستانی از زندگی «امیر سرتیپ شهید بهرام آریافر» است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. «امیر سرتیپ شهید بهرام آریافر» بهمن 1326 در یکی از روستاهای اطراف شهرستان «تویسرکان» از توابع استان همدان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را همان‌جا به پایان رساند و تا سال دوم دبیرستان در «تویسرکان» تحصیل کرد. در داستان می‌خوانیم: «بعدازاینکه کمربند صندلی‌اش را محکم کرد، از پنجره بیضی‌شکل هواپیما خیره شد به هواپیماهای منتظر در فرودگاه. خانم مهمان‌دار طبق معمول طریقه استفاده از ماسک اکسیژن را توضیح می‌داد. «بهرام» نگاهی به ساعتش انداخت. دلش می‌خواست این لحظه‌های تکراری هر چه زودتر تمام شود و به پرواز درآیند»
صفحه اصلی صفحه شهدا شهید بهرام آریافر شهید بهرام آریافر شهید بهرام آریافر تاریخ شهادت : 1374/05/02 اطلاعات فردی اطلاعات فردی زندگینامه زندگینامه وصیت نامه وصیت نامه اطلاعات فردی خاطرات اطلاعات فردی علت شهادت تولیدات تولیدات ویدئو های شهید بهرام آریافر فیلم صوت های شهید بهرام آریافر صوت تصاویر شهید بهرام آریافر تصاویر موضوعات مرتبط با شهید والا مقام : اخبارگالری تصاویرگالری ویدئو آثار کتاب هاعکس نوشته ها ×زندگینامه سرتیپ شهید «بهرام آریافر »در بهمن ماه سال ۱۳۲۶ دریکی از روستاهای اطراف شهرستان «تویسرکان» از توابع استان «همدان »چشم به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی را در همان بخش به پایان رسانده و تا سال دوم دبیرستان در شهرستان« تویسرکان» ادامه تحصیل داده وپس از ان به جهت علاقه خاص به رشته ریاضی برای ادامه تحصیل به شهرستان« همدان» رفته و موفق به اخذ دیپلم شد. با شرکت در آزمون ورودی دانشکده افسری ارتش و پذیرفته شدن در ازآزمون از سال ۱۳۴۹ وارد دانشکده افسری شد. پس از طی دوران دانشکده در تاریخ 1352/02/23 فارغ التحصیل و بلافاصله جهت طی دوره مقدماتی- تکاوری و رنجر به دانشکده «شیراز »اعزام شد. پس از طی موفقیت آمیز دوره رنجر در تاریخ 1353/08/01 به صورت داوطلب از ارتش به ژاندارمری انتقال و در آموزشگاه افسری به عنوان فرمانده دسته مشغول خدمت شد. پس از گذشت یک سال به عنوان فرمانده یکی از گروهانهای آموزشگاه افسری به ادامه خدمت پرداخت. در سال ۱۳۵۶ ازدواج نموده و در تاریخ 1357/05/23 به بوشهر منتقل شد. به مدت دو ماه سرپرستی آموزشگاه درجه داری بوشهر را عهده دار بوده و پس از آن به پیشنهاد فرمانده هنگ به سمت فرمانده گروهان قضایی خورموج منصوب شد. وی تا تاریخ 1358/01/18 فرمانده گروهان خورموج بود و پس از سرپرستی سه ماهه آموزشگاه گروهبانی بوشهر و راه اندازی آن پس از انقلاب اسلامی بنا به پیشنهاد (شورای پرسنلی) به عنوان مرزبان درجه ۲ وفرمانده گروهان ژاندارمری کنگان بوشهر مشغول به کار شد. در تاریخ 1358/05/15 با حفظ سمت فرمانده گروهان کنگان به دلیل شهادت فرمانده پاسگاه جم که در مجاورت گروهان کنگان و تحت امر گروهان دیگری بود به فرماندهی آن پاسگاه منصوب و به دلیل دستگیری اشراربه شش ماه ارشدیت مفتخر گردید. در تاریخ 1358/07/10 به دلیل بروز ناامنی در استان کردستان و آذربایجان غربی داوطلبانه به ناحیه آذربایجان غربی اعزام و در تاریخ 1358/09/16 با اتمام ماموریت به بوشهر بازگشت. وی همچنین در تاریخ 1359/01/01 به درجه سروانی مفتخر و از تاریخ 1359/02/01 به سمت فرمانده گروهان دلوار منصوب شد. به محض شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه در راس یک واحد ۴۴ نفره به خرمشهر عزیمت نمود که به دلیل رشادت در جبهه های آبادان و خرمشهر به یک درجه ارشدیت مفتخر و در تاریخ ۲۴/۷/۱۳۵۹ به درجه سر گردی نائل شد. در طی مدت حضور در آبادان فرماندهی گردان های ۳۰۱-۳۰۲-۳۰۳ (خسروآباد) را به تناوب عهده دار بود و در تمام عملیات این محور شرکت فعالانه نموده پنج بار مجروح شد. در تاریخ 1360/11/12 و پس از طی یک دوره مجروحیت و جانبازی به ناحیه کرمانشاه منتقل شد. پس از طی دوره ی دو ساله فرماندهی مرکز آموزش سراب نیلوفر کرمانشاه ،به عنوان فرمانده هنگ مرزی پاوه و پس از آن هنگ مرزی دهلران منصوب شد. در سال ۱۳۶۵ به فرماندهی مرکز آموزش جهرم انتخاب و مشغول به خدمت بود. در اسفند ماه ۱۳۶۶ به ناحیه کردستان منتقل و به عنوان معاون عملیاتی و امور مرزی ناحیه مشغول به خدمت شد. در طی مدت حضور در کردستان که به مدت چهار سال به طول انجامید در اکثر عملیات یگانهای تحت امر شرکت داشت . از شاخص ترین آنها عملیات دره شیلر- سور کوه- مولان آباد و… بوده است. پس از ادغام نیروی انتظامی به ستاد ناجا منتقل و در دانشکده افسری ناجا با سمت رئیس دانشکده فرماندهی و ستاد پذیرفته شد و در تاریخ 1374/02/23 با موفقیت دوره را به پایان برد. شهید آریافر پس از اتمام دانشکده فرماندهی ستاد به سمت مدیر کل عملیاتی نیروی انتظامی منصوب شد.
این فرمانده ارتش کابوس فورسان‌ها شد +تصاویر این فرمانده ارتش کابوس فورسان‌ها شد +تصاویر باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: شهید بهرام آریافر یکی از فرماندهان ارتشی ژاندارمری بود که نقش مهمی در دفاع مقدس داشت. ارتش جمهوری اسلامی ایران به دلیل ماهیت مردمی خود همواره جایگاه ویژه‌ای در میان مردم داشته و دارد؛ چراکه آن‌ها این نهاد نظامی را بخشی از خودشان می‌دانند. این ویژگی مهم ارتش نه تنها در سال‌های اخیر در مواجهه با بحران‌های طبیعی و مردم‌یاری نمود دارد، بلکه باید ریشه این موضوع را در روزهای مبارزات مردمی برای پیروزی انقلاب اسلامی دانست. حتی می‌توان ریشه پیوند ارتش با مردم را در سال‌های پیش از انقلاب جست‌وجو کرد. این فرمانده ارتش کابوس فورسان‌ها شد +تصاویر ارتش جمهوری اسلامی ایران و یگان‌های مختلف آن همواره از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مدافع و پشتیبان مردم و انقلاب اسلامی بوده‌اند و این حمایت از نخستین روزهای انقلاب در سراسر کشورمان تجلی یافت. البته ارتش به عنوان اصلی‌ترین نیروی مسلح ایران پیش از انقلاب اسلامی با تربیت نیروی کارآزموده برای سایر یگان‌ها همچون ژاندارمری نیز نقش موثری داشته است. در این گزارش هم می‌خواهیم به زندگی یکی از همین شهدا بپردازیم. این فرمانده ارتش کابوس فورسان‌ها شد +تصاویر کدام فرمانده ارتشی به ژاندارمری و نیروی انتظامی مامور شد؟ امیر سرتیپ شهید بهرام آریافر یکی از نیروهای ارتش بود که در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی به ژاندارمری مامور شد. او ۱۵ بهمن ماه سال ۱۳۲۶ در یکی از روستاهای شهرستان تویسرکان از توابع استان همدان به دنیا آمد. بهرام تحصیلات دوران ابتدایی را در زادگاهش گذراند و بقیه تحصیلات خود را هم تا سال دوم دبیرستان در شهرستان تویسرکان ادامه داد و پس از آن به جهت علاقه خاص به رشته ریاضی برای ادامه تحصیل به همدان رفت و موفق شد تا دیپلم خود را در رشته ریاضی اخذ کند. بهرام که به ارتش و نظامی‌گری علاقه بسیاری داشت در آزمون ورودی دانشگاه افسری ارتش شرکت و با پذیرش در این آزمون توانست از سال ۱۳۴۹ وارد دانشکده افسری شود. دوران دانشگاه را با موفقیت طی کرد و ۲۳ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۲ از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. او به علت مهارت و ذکاوت بالا پس از دانشگاه برای گذراندن دوره مقدماتی- تکاوری و رنجر به مرکز آموزش پیاده شیراز اعزام شد. او این دوره را هم با موفقیت طی کرد و اول آبان ماه سال ۱۳۵۳ از ارتش به ژاندارمری منتقل و در آموزشگاه افسری به عنوان فرمانده دسته مشغول خدمت شد. پس از گذشت یک سال به عنوان فرمانده یکی از گروهان‌های آموزشگاه افسری خدمت خود را ادامه داد. سال ۱۳۵۶ بود که بهرام با همسرش ازدواج کرد و ۲۳ مردادماه سال ۱۳۵۷ به هنگ مستقل ۲۸ بوشهر مامور شد. او به مدت دو ماه سرپرستی آموزشگاه درجه داری بوشهر را در اختیار داشت و پس از آن به پیشنهاد فرمانده هنگ به سمت فرمانده گروهان قضائی خورموج منصوب شد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تا تاریخ ۱۸ فروردین ماه سال ۱۳۵۸ فرمانده گروهان خورموج بود و پس از سرپرستی سه ماهه آموزشگاه گروهبانی بوشهر و راه اندازی آن پس از انقلاب اسلامی بنا به پیشنهاد شورای پرسنلی به عنوان مرزبان درجه ۲ وفرمانده گروهان ژاندارمری کنگان بوشهر مشغول به کار شد. فرماندهی از حفاظت مرزهای جنوب تا سرکوب اشرار در مرزهای غربی این فرمانده ارتش کابوس فورسان‌ها شد +تصاویر ستوان آریافر ۱۵ مردادماه سال ۱۳۵۸ با حفظ سمت فرمانده گروهان کنگان به دلیل شهادت فرمانده پاسگاه جم که در مجاورت گروهان کنگان و تحت امر گروهان دیگری بود به فرماندهی آن پاسگاه منصوب و به دلیل دستگیری اشراربه شش ماه ارشدیت مفتخر شد. او که نمی‌توانست آشوب آفرینی و شرارت‌های ضد انقلاب را تحمل کند دهم مهر سال ۱۳۵۸ نیز به دلیل بروز ناامنی در استان کردستان و آذربایجان غربی داوطلبانه به ناحیه آذربایجان غربی اعزام و پس از اجرای موفقیت‌آمیز ماموریت خود در تاریخ ۱۶ آذرماه همان سال به بوشهر بازگشت. در نخستین روز سال ۱۳۵۹ پاداش رشادت‌های خود را دریافت کرد و با ارتقا درجه به سروانی از اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ به سمت فرمانده گروهان دلوار منصوب شد. آغاز جنگ تحمیلی و فرماندهی گروه ۴۴ نفره این فرمانده ارتش کابوس فورسان‌ها شد +تصاویر سروان آریافر با آغاز جنگ تحمیلی به صورت داوطلبانه و به عنوان فرمانده یک واحد ۴۴ نفره به خرمشهر رفت و به دلیل رشادت در جبهه‌های آبادان و خرمشهر با ارتقای درجه در تاریخ ۲۴ مهرماه ۱۳۵۹ به درجه سرگردی نائل شد. آبادان مقصد بعدی بهرام بود و در طی مدت حضور در آبادان فرماندهی گردان‌های ۳۰۱.۳۰۲ و ۳۰۳ (خسروآباد) را به تناوب عهده دار بود و در تمام عملیات این محور شرکت فعالانه داشت و پنج بار نیز مجروح شد. او در ۱۲ بهمن ماه سال۱۳۶۰ و پس از طی یک دوره مجروحیت و جانبازی به ناحیه کرمانشاه منتقل شد. او پس از طی دوره دوساله فرماندهی مرکز آموزش سراب نیلوفر کرمانشاه، به عنوان فرمانده هنگ مرزی پاوه و پس از آن هنگ مرزی دهلران منصوب شد. در سال ۱۳۶۵ به فرماندهی مرکز آموزش جهرم انتخاب شد و مشغول به خدمت بود. در اسفند ماه ۱۳۶۶ به ناحیه کردستان منتقل و به عنوان معاون عملیاتی و امور مرزی ناحیه مشغول به خدمت شد. در طی مدت حضور در کردستان که به مدت چهار سال به طول انجامید در اکثر عملیات یگان‌های تحت امر شرکت داشت که می‌توان به عملیات‌های دره شیلر، سور کوه، مولان آباد و بسیاری دیگر اشاره کرد. پایان جنگ و تاسیس نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران سرگرد آریافر با پایان جنگ تحمیلی و پس از ادغام نیروی انتظامی به ستاد این نیرو منتقل و در دانشکده افسری ناجا با سمت رئیس دانشکده فرماندهی و ستاد پذیرفته شد و در ۲۳ اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۴ با موفقیت دوره را به پایان برد. او پس از اتمام دانشکده فرماندهی ستاد به سمت مدیر کل عملیاتی نیروی انتظامی منصوب شد. امیر سرتیپ دوم بهرام آریافر ۲۰ تیرماه سال ۱۳۷۴ به همراه سه دلاور دیگر از نیروی انتظامی برای شناسایی به مناطق مرزی و کویر کرمان اعزام شده بود که به ناگهان بالگرد ۱۵۱۱ هواناجا سقوط کرده و سرنشینانش در بیابان‌های این منطقه به ناچار فرود آمدند. تشنگی، به دلاور مردان نستوه غلبه کرد و سرانجام نیز روح این دلاور مرد ایران اسلامی به همراه دو همرزمش در تاریخ دوم مردادماه سال ۱۳۷۴ در حالیکه لباس رزم داشت به سوی معبود پرواز کرد. پیکر این شهدا هفتاد و دو روز بعد توسط تیم‌های جستجو تفحص و به زادگاهش منتقل شد. وصیت‌نامه شهید بهرام آریافر از امیر سرتیپ دوم شهید بهرام آریافر در لحظات آخر عمر خود وصیت‌نامه‌ای نیز به یادگار مانده است. متن این وصیت‌نامه به شرح زیر است: «انا لله وانا الیه راجعون اینک در ساعت ۷ مورخه دوم مرداد ماه سال ۱۳۷۴ سرتیپ دوم بهرام آریا فر مدیر کل عملیاتی نیروی انتظامی چند سطری وصیت را تنظیم می‌کند… درود و سلام به تمام فرستادگان خدا از آدم تا خاتم انبیاء محمد (ص) و با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) و با آرزوی طول عمر برای رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه‌ای، از بدو شروع جنگ تحمیلی در جبهه‌های مختلف خرمشهر، آبادان، دهلران، موسیان، کرمانشاه و… و در مسئولیت‌های مختلف برای پاسداری از انقلاب اسلامی و پایداری دین خدا فعالیت نمودم. اکنون که در منطقه عملیاتی کرمان هلی کوپتر ۱۵۱۱ سانحه دیده و در آخرین سنگر مدیر کل عملیات نظامی می‌باشم از تمام دوستان و فرزندان وبرادرانم انتظار دارم سنگر دفاع از اسلام را خالی نکنند. از همه فرزندان، همسرم، همکاران، مادر و برادرانم همه و همه طلب آمرزش و حلالیت می‌کنم.» این فرمانده ارتش کابوس فورسان‌ها شد +تصاویر شهیدی که شعر مقاومت می‌سرود شهید بهرام آریافر در مقاومت ۳۳ روزه خرمشهر شعری سرود که در تاریخ و قلب ما خواهد ماند. مرا از مرگ ترسانی؟ اگر روزی خدا خواهد جوابت را به نوک این سنان سرد می‌گویم خلیج فارس می‌خواهی؟ چنین گستاخ می‌گویی؟ تو خوزستان همی خواهی؟ بدان این را، میان آب‌های نیلگونش غرق می‌گردی اگر روزی خدا خواهد اگر روزی امام امت ما این چنین گوید روید وخاک آنجا، بر سر آن بی‌همه چیزان فرو ریزید به پیشت باز می‌گردم برایت من حدیث مرگ می‌خوانم و تخم مرگ افشانم به پیش آن دروغین رب بی‌چیزت سیه روزت بگردانم تورا بر خاک بنشانم مرا از مرگ ترسانی؟ اگر روزی خدا خواهد جوابت را به نوک این سنان سرد می‌گویم سر راه صدایت را میان راه تاریک گلو بندم همان گونه که روم باستان از پای افکندم تورا بر خاک بنشانم به پیش آن دروغین رب بی‌چیزت سیه روزت بگردانم تورا بر خاک بنشانم نمی‌دانی، نمی‌دانی من و هم میهنان من به پاس یک وجب زین خاک جاویدان چه خون‌ها خونب‌های این سرا کردیم. خلیج فارس می‌خواهی؟ بدان این را، میان آب‌های نیلگونش غرق می‌گردی. خاطراتی از همرزمان شهید آریافر این فرمانده ارتش کابوس فورسان‌ها شد +تصاویر یکی از همرزمان شهید آریافر درباره روحیه او می‌گوید: «آریافر خود به استقبال مبارزه و خدمت می‌رفت. ۷ شبانه روز نبرد و مقاومت او و همرزمانش در سورکوه منجر به عملیات والفجر ۴ شد. او به راستی مجاهد نستوهی بود که خود را در کانون مبارزه قرار می‌داد. پس از عملیات فتح المبین شهر دهلران از عراقی‌ها باز پس گرفته شد. آریافر شجاعانه مسئولیت فرماندهی ژاندارمری در دهلران را پذیرفت. دهلران که تحت نفوذ فورسان‌ها بود تقریباً خالی از سکنه شده بود. فورسان‌ها از افراد خودفروخته‌ای محلی بودند که برای ایجاد وحشت و دلهره در محدوده مهران دهلران کمین کرده و پس از آنکه افراد داخل کمین آن‌ها می‌افتادند گوش‌هایشان را می‌بریدند و با تحویل آن به عراق جایزه دریافت می‌کردند. آریافر ابتدا به شناسایی منطقه پرداخت. ساعت‌های متمادی از دهانه چنگوله تا چاه‌های «نفت بیات» را مورد بازدید قرا داد نقاط سرکوب را شناسایی و با سرگرد بصیری نقشه ایجاد پایگاه‌ها را طراحی نمودند. چهار ماه تلاش شبانه روزی بهرام و همراهانش منجر به ایجاد چهارده پایگاه و کاهش نفوذ فورسان‌ها شد. مردم دهلران کم کم به شهر بازگشتند و امنیت تا حد زیادی در آن منطقه برقرار شد. »
کتاب یک مرد و یکصد نبرد انتشارات : اقاقی نویسنده : هوشنگ ایرجی شابک : 9649272895 قطع : رقعی (گالینگور) سال چاپ : 1381 نوبت چاپ : 1 تیراژ : 2000 صفحات : 348
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ

سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.
بهشت زهرا (س) , قطعه 50, ردیف 17, شماره 23
در حال بارگیری نقشه...
لطفاً خاطرات و دلنوشته های خود را برای درج در این صفحه در کادر زیر بنویسید

دلنوشته های قبلی:
نويد شاهد:در مقاومت 33 روزه خرمشهر و در جبهه گمرك شهر، شهيد بهرام آريا فر شعري را سرود كه با گذشت سالها هنوز هم زيبايي وجلوه خاص خود را دارد. سروده زيبايي كه با نام خليج فارس چه در آن زمان وچه پس از آن زمزمه لب رزمندگان جبهه هاي نور عليه ظلمت شد. سروده امير شهيدسرتيپ بهرام آريافر –جنگ ايران و عراق –مقاومت 33روزه خرمشهر - جبهه گمرك خرمشهر -در تاريخ21/7/1359 مرا از مرگ ترساني؟ اگر روزي خدا خواهد جوابت را به نوك اين سنان سرد ميگويم خليج فارس ميخواهي؟ چنين گستاخ ميگويي ؟ تو خوزستان همي خواهي؟ بدان اين را، ميان آبهاي نيلگونش غرق مي گردي اگر روزي خدا خواهد اگر روزي امام امت ما اين چنين گويد رويد وخاك آنجا ،بر سر آن بي همه چيزان فرو ريزيد به پيشت باز مي گردم برايت من حديث مرگ مي خوانم وتخم مرگ افشانم به پيش آن دروغين رب بي چيزت سيه روزت بگردانم تورا بر خاك بنشانم مرا از مرگ ترساني؟ اگر روزي خدا خواهد جوابت را به نوك اين سنان سرد ميگويم خليج فارس ميخواهي؟ چنين گستاخ ميگويي ؟ تو خوزستان همي خواهي؟ بدان اين را،ميان آبهاي نيلگونش غرق مي گردي سر راه صدايت را ميان راه تاريك گلو بندم همان گونه كه روم باستان از پاي افكندم تورا بر خاك بنشانم به پيش آن دروغين رب بي چيزت سيه روزت بگردانم تورا بر خاك بنشانم نميداني،نميداني من و هم ميهنان من به پاس يك وجب زين خاك جاويدان چه خونها خونبهاي اين سرا كرديم. خليج فارس ميخواهي؟ چنين گستاخ ميگويي ؟تو خوزستان همي خواهي؟ بدان اين را،ميان آبهاي نيلگونش غرق مي گردي.....
نويد شاهد:در مقاومت 33 روزه خرمشهر و در جبهه گمرك شهر، شهيد بهرام آريا فر شعري را سرود كه با گذشت سالها هنوز هم زيبايي وجلوه خاص خود را دارد. سروده زيبايي كه با نام خليج فارس چه در آن زمان وچه پس از آن زمزمه لب رزمندگان جبهه هاي نور عليه ظلمت شد. سروده امير شهيدسرتيپ بهرام آريافر –جنگ ايران و عراق –مقاومت 33روزه خرمشهر - جبهه گمرك خرمشهر -در تاريخ21/7/1359 مرا از مرگ ترساني؟ اگر روزي خدا خواهد جوابت را به نوك اين سنان سرد ميگويم خليج فارس ميخواهي؟ چنين گستاخ ميگويي ؟ تو خوزستان همي خواهي؟ بدان اين را، ميان آبهاي نيلگونش غرق مي گردي اگر روزي خدا خواهد اگر روزي امام امت ما اين چنين گويد رويد وخاك آنجا ،بر سر آن بي همه چيزان فرو ريزيد به پيشت باز مي گردم برايت من حديث مرگ مي خوانم وتخم مرگ افشانم به پيش آن دروغين رب بي چيزت سيه روزت بگردانم تورا بر خاك بنشانم مرا از مرگ ترساني؟ اگر روزي خدا خواهد جوابت را به نوك اين سنان سرد ميگويم خليج فارس ميخواهي؟ چنين گستاخ ميگويي ؟ تو خوزستان همي خواهي؟ بدان اين را،ميان آبهاي نيلگونش غرق مي گردي سر راه صدايت را ميان راه تاريك گلو بندم همان گونه كه روم باستان از پاي افكندم تورا بر خاك بنشانم به پيش آن دروغين رب بي چيزت سيه روزت بگردانم تورا بر خاك بنشانم نميداني،نميداني من و هم ميهنان من به پاس يك وجب زين خاك جاويدان چه خونها خونبهاي اين سرا كرديم. خليج فارس ميخواهي؟ چنين گستاخ ميگويي ؟تو خوزستان همي خواهي؟ بدان اين را،ميان آبهاي نيلگونش غرق مي گردي.....
یاد وخاطره سربازان و شهدای این اب وخاک گرامی باد سالها قبل فیلمی از سیمای ایران در رابطه با زندگی ایشان ساخته شد اگر کسی دسترسی داشته باشد و ان را در شبکه به اشتراک بگذارد اموزنده خواهد بود'

جستجو در صفحات درگذشتگان