صفحه یادبود مجازی شهید مجید بلخاری قهی

در صورتی که عکس، فیلم یا هرگونه محتوای دیگری در رابطه با شهید مجید بلخاری قهی در اختیار دارید، با استفاده از فرم زیر برای ما ارسال کنید تا در این صفحه قرار گیرد.

نام :مجید
نام خانوادگی : بلخاری قهی
نام پدر : عبدالعلی
تاریخ تولد : 1347/08/10
محل تولد : تهران
سن : 18 سـال
مذهب : اسلام شیعه
تاریخ شهادت : 1365/11/12
محل شهادت : شلمچه
شغل : پاسداروظیفه
دسته عملیاتی : بسیج
شهید مجید بلخاری قهی در 10 آبان ماه سال 1347 در تهران به دنیا آمد.این شهید والامقام دارای ملیت ایران و مذهب اسلام شیعه بود.وی تحصیلات خود را تا مقطع دوم راهنمایی ادامه داد و به عضویت بسیج درآمد.
این شهید گرانقدر سرانجام در 12 بهمن ماه سال 1365 در سن 18 سـالگی و در عملیات سال کربلای5 حوادث ناشی از درگیری در شلمچه به شهادت رسید.
مزار این شهید در قطعه 27 ردیف 15 بهشت زهرا (س) قرار دارد.
شهید بلخاری در اواسط دیماه 1365 در شلمچه از ناحیه شکم و کمر مجروح شد. او در دوره خدمت به عنوان بهیار مشغول خدمت رسانی به مجروحان بود. با آمبولانس به خط مقدم رفت و آمد می کرد و مجروحان را به بیمارستان صحرایی انتقال میداد. در کربلای 5 هنگامی که در حال قرار دادن پیکر نیمه جان یک مجروح به داخل آمبولانس بود، گلوله خمپاره ای در کنارش بر زمین خورد که در اثر اصابت ترکش خمپاره به کمرش، کمر و شکم وی به شدت مجروح شد به گونه ای که تمام گوشت کمر از بین رفته و اعضای داخلی بدن ازجمله روده ها و کبد تکه تکه شده بود. بدن نیمه جانش را به بیمارستان صحرایی اهواز بردند. پزشکان با دیدن آسیبهای جدی امیدی به نجات وی نداشتند، از این رو عمل جراحی سطحی روی وی انجام داده و امعاء و احشاء بدن را داخل شکم قرار داده و بخیه کردند. در 28 دیماه 1365، او را با هواپیما به تهران منتقل و در بیمارستان بانک ملی بستری کردن شهید بلخاری در اواسط دیماه 1365 در شلمچه از ناحیه شکم و کمر مجروح شد. او در دوره خدمت به عنوان بهیار مشغول خدمت رسانی به مجروحان بود. با آمبولانس به خط مقدم رفت و آمد می کرد و مجروحان را به بیمارستان صحرایی انتقال میداد. مدت 15 روز در بیمارستان بستری بود. به علت شدت خونریزی عطش بسیاری داشت، اما پزشکان اجازه نمیدادند به او آب بدهیم. گاهی دستمال مرطوبی روی لبانش قرار میدادیم تا لبهای خشکیده اش مرطوب شود. از شدت عطش و ضعف بی تاب بود. هر کس به عیادتش میرفت از او طلب آب می کرد؛ فقط چند جرعه آب... افسوس که پزشکان جرعه های آب را از او دریغ میکردند. دائم میگفت:" من شهید میشوم. هر وقت مجروح بدحالی به بیمارستان صحرایی می رساندم و پزشکان امیدی به نجاتش نداشتند عمل سطحی روی او انجام میدادند." میگفت: " از بخیه های درشتی که به شکم من زده اند، فهمیدم که امیدی به نجات من نیست" مادرش در تمام 15 روز پرستارش بود. پدر و برادران و تنها خواهرش مثل پروانه گرد وجودش می چرخیدند، اما مجید بیقرار رفتن بود. یک روز پیش از شهادتش، مادر بی تابانه چشم بر پیکر نحیف او دوخته بود، ناگهان دید مجید به آرامی سرش را بالا می آورد و در حالی که دست راستش را بر سینه گذاشته به سوی دیگری در اتاق نگاه می کند و با اخرین رمقهای باقی مانده در حنجره خشکیده اش می گوید: "السلام علیک یا ابا عبدالله" به سمت مادر و برادرش سر چرخاند و گفت: می بینید امام حسین اینجاست. صبح فردا سیزدهم بهمن 1365، در نخستین لحظات سپیده دم که خورشید اشعه های کم فروغش را بر شهر می تابانید، نور وجود مجید خاموش شد و روحش آسمانی شد. تصاویر بسیاری از بدن پر از جراحات شهید بلخاری نزد برادرش به امانت قرار دارد. ان شاء الله با پیکیری بنیاد شهید این اسناد که ناگفته هایی از دلاورمردیهای شهیدان این مرز و بوم است، حفظ و منتشر شود.
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ

سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.
بهشت زهرا (س) , قطعه 27, ردیف 15
در حال بارگیری نقشه...
لطفاً خاطرات و دلنوشته های خود را برای درج در این صفحه در کادر زیر بنویسید

دلنوشته های قبلی:
مجید عزیز گرچه از فاصله ماه به من دورتری ولی انگار همین جا و همین دور و بری باد می آید انگار تویی می گذری ماه می تابد و انگار تویی می خندی یادت تا همیشه در قلبمان جاوید است.

جستجو در صفحات درگذشتگان