«ناصر كاظمي»در دوازدهم خرداد سال 1335 ه . ش در خانواده اي متوسط و مذهبي چشم به جهان گشود . دوران رشد و شكوفايي او در زمان اوج مبارزات مردمي امت مسلمان پس از خرداد سال 1342 بود .
با گذشت زمان سپري شدن ايام ، خصوصيات اخلاقي و انساني وي بيش از پيش نمودار ميشد و او را نسبت به ديگران برتري ميداد .
از همان اوان كودكي در كارهاي خانه ، مادر را ياري ميداد و در مسايل درسي خانواده به طور فعال شركت و همياري ميكرد . اين خصوصيت اخلاقي در مدرسه نيز جلب توجه ميكرد . وي به خاطر همدردي با كودكان فقير و محروم از پوشيدن لباس و كفش نو خودداري ميورزيد و ميگفت : «دوست ندارم لباس نو بپوشم ، در صورتي كه بچههاي ديگر از آن محرومند .»
ناصر با شوق بيحد در حل مشكلات خانواده يار و ياور ديگران بود . برادرش ميگويد :« كلاس پنجم بودم . مقداري از درسهايم عقب افتاده بود كه او در خواندن آنها به من كمك كرد . او حتي چند بار براي اطلاع از نتيجه امتحاناتم ، تا نصفههاي راه آمده بود . »
در دوران دبيرستان ، شور و شوق و علاقه شديدي نسبت به اسلام در وي ايجاد شد و بر اساس اين علاقه ، به دانشاندوزي و مطالعات مذهبي خود افزود و آنها را در عرصه زندگي شخصي و اجتماعي ، با عمل توأم كرد .
با اتمام دوره متوسطه ، به خاطر حاكميت رژيم پهلوي ، از رفتن به سربازي امتناع ورزيد و در سال 1353 براي ورود به دانشگاه نام نويسي كرد . او توانست در ورود به رشتههاي «پيراپزشكي» و «تربيتبدني» موفقيت كسب كند ، ولي به خاطر علاقه به ورزش ، رشتهتربيت بدني را ترجيح داد و به ادامه تحصيل در اين رشته پرداخت .
ناصر كاظمي فردي متواضع و خوش برخورد بود . از چنان ويژگي اخلاقي برخوردار بود كه در نزد دانشجويان محبوبيت خاصي داشت .
او در كنار تحصيل ، به دليل نياز شديد جامعه به كار فرهنگي ، شغل شريف معلمي را برگزيده تا بدين طريق ديني را كه نسبت به جامعه به دوش خود احساس ميكرد ، ادا نمايد .
از آنجا كه علاقه شديدي به افراد محروم اجتماع داشت و از ديدن وضعيت آنها رنج ميبرد ، فعاليتهاي خود را متوجه مناطق و مدارس جنوب شهر تهران كرد و با درآمد مختصري كه از اين بابت به صورت حق التدريس و كمك هزينه دانشگاهي دريافت ميكرد، به تهيه كتاب و جزوه براي شاگردان خود ميپرداخت .
او مشوق دانشآموزان در بحثهاي ديني ، اجتماعي و سياسي بود . مقالات روزنامهها را به كلاس ميآورد . با دانشآموزان به بحث مينشست و ساعتي را براي رشد فكري آنان اختصاص ميداد .
ناصر به ورزش علاقه فراواني داشت . در زمينههاي مختلف ورزشي فعاليت داشت و خود از فوتباليستهاي بنام بود . علاوه بر فعاليتهاي ورزشي به فعاليت سياسي نيز ميپرداخت و در دانشكده از افراد بارز و شناخته شده فعاليتهای سياسي بود .
در سال 1356 با پي بردن به ماهيت آمريكائي رژيم كه علناً دست به كشتار وحشيانه مردم ميزد ، با روح اسلامي و بيداري كامل ، به صفوف متحد مردم پيوست و در شمار جوانان فعال انقلاب اسلامي قرار گرفت . در همين سال بود كه به دليل فعاليتهاي سياسي در دانشگاه و به آتش كشيدن پرچم آمريكا به هنگام ورود ورزشكاران آمريكائي به مجموعه ورزشي صدهزار نفري (آزادي) ، از طرف ساواك شناسايي و دستگير شد .
زندگي نامه و 20 خاطره کوتاه و خواندنی از سردار رشيد و متقي اسلام و فرمانده دلاور سپاه كردستان؛ ناصر کاظمی
پس از دستگيري ، ابتدا او را به پاسگاه ژاندارمري و پس از 24 ساعت به دادگسري و از آنجا به زندان قصر منتقل و محبوس كردند .
پس از چندي ، با اوج گيري انقلاب اسلامي و فشار ملت بر دولت جنايتكار وقت ، رژيم بدان اميد كه خشم مردم انقلاب فرو نشيند ، او عدهاي ديگر از زندانيان سياسي را آزاد كرد .
پس از آزادي ، او نه تنها از فعاليتهاي سياسي كنار نگرفت ، بلكه به صورت فعالتر دوباره به صحنه مبارزه وارد شد و در جهت نابودي رژيم گامهاي مؤثري بر داشت .
ناصر كاظمي كه به ماهيت رژيم سفاك پهلوي پي برده بود ، همراه با مردم مسلمان و انقلابي ، فعالانه در براندازي رژيم طاغوت شركت كرد و در روز شكوهمند 22 بهمن 1357 ، طلوع خورشيد سعادت امت اسلامي را با چشماني اشكبار نظاره گر شد .
پس از پيروزي انقلاب ، بر اساس وظيفه شرعي و انقلابي خود در حفظ و حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامي ، در خرداد ماه 1358 ، به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد .
دورههاي نظامي را در كمتر از دو هفته گذراند و به رغم عدم آموزش كافي در كلاسهاي و دانشكدههاي نظامي ، به زودي از چنان تبحر و تجربهاي برخوردار شد كه تحسين فرماندهان مجرب نظامي را برانگيخت .
او پس از آموزش ، بلافاصله به زابل عزيمت كرد و به مدت چهار ماه در آن ديار به فعاليت پرد اخت . با توجه به محروميت منطقه و وضع نابسامان مردم ، هميشه نسبت به ثروتمندان فارغ البال آنجا ابراز تنفر ميكرد و بر كوشش بيشتر در جهت رفع محروميت تأكيد داشت . پدر بزرگوارش در اين مورد ميگويد :
«هر وقت از سيستان و بلوچستان بر ميگشت ، درباره وضع مردم اين منطقه با من درد و دل ميكرد. مخصوصاً در مورد كمبود چاه و آبهاي آلوده آنجا به شدت نگران بود . حتي يك بار در حالي كه گريه ميكرد ، ميگفت چرا رژيم طاغوت اين مردم را در اين وضع نگه داشته است . اينها از شدت فقر از پوست هندوانه يا خيار خورده شده استفاده ميكنند و ... »
پس از مدتي ، توطئههاي شياطين شرق و غرب و ايادي داخلي آنان بالا گرفت . آنان براي درهم شكستن اتحاد امت اسلامي و خاموش كردن شعلههاي فروزان انقلاب اسلامي و جلوگيري از صدور آن ، در مناطق مختلف كشورمان به احساسات ناسيوناليستي ، قوميت گرايي و اختلافات مذهبي دامن زدند . ناصر در اين هنگام به منظور رويارويي با توطئه تجزيه خوزستان ـ كه توسط گروهي با نام خالق عرب انجام ميشد ـ راهي خرمشهر گرديد و تا خنثي شدن اين توطئه ، در آنجا ماند.
او بعد از غائله خوزستان ، به لحاظ موقعيت حساس كردستان و ايجاد بلوا و آشوب توسط گروههاي مزدور آمريكائي همچون دموكرات و كومله ، به پيشنهاد سردار رشيد اسلام محمد بروجردي ، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كردستان ، به همراه تني چند از برادران از جان گذشته ، در تاريخ هفدهم ديماه 1358 به پاوه اعزام شد . آن منطقه در شهريور ماه همان سال توسط شهيد دكتر مصطفي چمران پاكسازي شده بود ، ولي در اثر خيانتهاي دولت موقت ، مجدداً ورود و خروج شده بود ، از هليكوپتر استفاده ميشد . مردم حتي نميتوانستند به بيمارستان پاوه در فاصله يك كيلومتري شهر قرار داشت ، عزيمت كنند .
ناصر كاظمي با توجه به تجربياتي كه كسب كرده بود ، فعاليت خود را در اين شهر با سمت فرماندار شهرـ در كنار فعاليت در روابط عمومي سپاه ـ آغاز كرد .
از آنجايي كه هنگام ورود هدفي جز پاكسازي منطقه از لوث وجود اشرار و خدمت به مردم محروم آن ديار در سر نداشت ، اهداف خود را طرح ريزي كرد . برنامه هايش را بر اساس توكل به خدا ، فعاليت شبانهروزي ، اعتماد و اعتقاد به نقش سازنده مردم و شناخت كلي از منطقه قرار داد و فعاليت خود را سرعت بخشيد .
پس از چندي ، به لحاظ شايستگي ، لياقت و مديريتي كه از خود نشان داد ، علاوه بر فرمانداري ، به فرماندهي سپاه پاسداران پاوه نيز منصوب شد . با قبول اين مسئوليت ، بر تلاشهاي شبانه روزي خود افزود و فعاليتهاي خويش را در همه ابعاد گسترش داد .
او با عزمي راسخ پا در ميدان مبارزه نهاد . اين مبارزه داراي دو بعد بود : «پاكسازي مناطق اشغال شده از لوث ضدانقلاب» و «تصرف قلوب مردم مستضعف منطقه محروم كردستان .»
مادر بزرگوار ناصر كاظمي ميگويد : « مدتي ناصر در پاوه بود ، چهار يا پنج دفعه آنجا رفتيم . او شبها حدود ساعت دو صبح ، پس از انجام كارهايش ، به خانه ميآمد و خسته كوفته ميافتاد ... »
او معتقد بود ، مناطق كردنشين بايستي به وسيله مردم بومي آزاد و پاكسازي شود و در صورت عدم سازماندهي آنان ، دوباره منطقه به دست ضد انقلاب خواهد افتاد . از اين رو ، به سازماندهي و تشكيل نيروهاي بومي پرداخت و با همكاري برادران اعزامي ، به پاكسازي جاده پاوه ، نوريان و قشلاق پرداخت. اين خبر در منطقه پيچيد و مردم محروم كه از جور و ستم گروهكها به ستوه آمده بودند ، از او درخواست كردند كه مناطق آنان نيز پاكسازي شود ؛ از جمله اين مناطق «باينگان» بود . اهالي اين شهر به پاوه مهاجرت كردند و تقاضاي پاكسازي منطقه خود را نمودند . او ابتدا توسط روابط عمومي سپاه به مدت سه ماه براي آنان كلاسهاي عقيدتي ، سياسي و نظامي گذاشت و پس از انسجام آنها ، در بهار سال 1359 با يك حمله متهورانه ، منطقه را از لوث وجود ضدانقلاب پاكسازي كرد .
پس از پاكسازي باينگان ، فكر خود را متوجه آزادسازي منطقه « نوسود» كرد . در خرداد ماه سال 1359 طي اعلاميهاي اهداف خود را به مردم نو سود اعلام كرد .
كساني كه گرايش به جمهوري اسلامي داشتند ، شبانه خود را به پاوه رساندند . او براي آنان نيز كلاسهاي عقيدتي، سياسي ، تشريح مسائل منطقه ، اهداف گروهكها و مسايل انقلاب داير كرد و سپس تعدادي از آنان را به ديدار حضرت امام(ره) برد ، كه اين ديدار تأثير شگرفي در روحيه آنان گذارد .
پس از بازگشت ، با معنويت بيشتر و عظيمتر تصميم به مسلح كردن آنان گرفت و براي پاكسازي منطقه اقدام كرد . در اولين حركت ، در اوايل آبان ماه همان سال ، عمليات «بيلت» را كه نبرد در خط مقدم با ضدانقلاب بود ، انجام داد . ابتدا شبانه به «دوآب» و سپس «نيسانه» و از آنجا موفق به گرفتن سنگرهاي بيلت شد .
مدتي بعد ، بر حسب ضرورت ، آنجا را رها كرد و به پاوه مراجعت كرد . در راه بازگشت ، در منطقه دو آب تيري به شكم او اصابت كرد . با اين حال ، از رودخانه «سيروان» كه گذر از آن مشكل بود ، عبور كرد . اين مسئله ، با توجه به سردي هوا ، مردم منطقه را به حيرت واداشت .
او به مدت يك هفته در بيمارستان بستري شد . در بيمارستان نيز از فعاليت باز نايستاد و در مورد مسايل منطقه به شور و گفتگو مينشست . در اين مدت كوتاهي ، اهالي پاوه براي شفاي او نذر ميكردند ، روزه ميگرفتند و ...
بعد از يك هفته ، براي عمل جراحي به تهران منتقل و به مدت دو ماه در بيمارستان بستري شد . پس از بهبودي نسبي به پاوه بازگشت و طرح پاكسازي منطقههاي : نوشاد ، نيسانه ، نروي ، نوسود ، كله چنار و شوشمي را يكي پس از ديگري به انجام رسانيد .
پس از يك سال و نيم تلاش ، كوشش شبانه روزي و تحمل زحمات فراوان ، در شهريور ماه سال 1360 ، از آنجا كه ميبايست تجارب خود را در سطح وسيعتري به كار گيرد ، به سنندج اعزام شد و فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كردستان را عهدهدار گرديد . در اين سمت نيز فعاليتهاي درخشاني به انجام رسانيد كه پاكسازي مناطق حساس و استراتژيك جاده بانه ـ سردشت ، كامياران ـ مريوان ، تكابـ صائين دژ ، بوكان ، سدبوكان و عملياتهاي ديگر از آن جمله هستند .
در اوايل سال 1361 ، او گام ديگري در جهت اطاعت از فرامين الهي برداشت و با ازدواج ، مرحلهاي ديگر از مدارج ايماني و تقوا را طي نمود .
ناصر كاظمي در مراجعت از منطقه به تهران ، در اولين جايي كه حضور مييافت ، بهشت زهرا(س) ميرفت و در قطعه 24 با حسرت و تأثير فراوان ميگفت قطعه اي ديگر هم پر شد و من هنوز شهيد نشدهام .
او آنقدر در بهشت زهرا (س) مي ماند تا غروب شود . وقتي به خانه بر ميگشت ، ميگفت من لياقت شهادت را ندارم ، همه دوستانم شهيد شده اند و من هنوز مانده ام . »
ناصر به منظور دستيابي به لياقت شهادت ، هر روز فعالتر از روز پيش مشغول خدمت ميشد و خالصانه تر با مسايل و مشكلات برخورد ميكرد . تا اينكه سرانجام پس از آخرين مأموريت خود در شمال كردستان، روز شنبه ششم شهريور ماه 1361 در حين پاكسازي محور پيرانشهر ـ سردشت ، در يكي از روستاهاي پيرانشهر به آرزوي ديرينه خود نايل گشت .
پيكر او پس از انتقال به تهران ، در تاريخ نهم شهريور ماه از مدرسه عالي شهيد مطهري به سوي بهشت زهرا(س) تشيع شد . از آنجا كه علاقه غير قابل وصفي به شهيد رجايي داشت ، همچون او مظلومانه و به دور از هرگونه تشريفات ، در غروب نهم شهريور در كنار ديگر شهداي انقلاب اسلامي از جمله 72 تن شهداي مظلوم هفتم تير و فرماندهان دلاور اسلام ، شهيد كلاهدوز و شهيد دكتر چمران ، به خاك سپرده شد .
براي اولين بار پس از ازدواج تصميم گرفتم مطالبي را به رشته تحرير درآورم : انساني كه در اين دنيا زندگي مينمايد ، در درجه اول بايد هدف داشته باشد و براي رسيدن به اهداف خود بايد ببيند از چه روشهايي ميتواند استفاده كند ... بنده بعد از جريان هفده شهريور به سوي يك هدف كه بعدها متوجه شدم خداي يكتا ميباشد ، حركت كردم . البته نقطه عطف آگاهيم در روز شانزدهم آذر سال 1356 بود ، كه در جريان وارد شدم . البته بايد صدها بار پروردگار را شكر كرد كه به خطوط انحرافي وارد نشدم . و اين نيز درخواست خدا بود .
در خرداد سال 1358 وارد نهاد انقلابي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شدم . با اين كه يك ارگان جديد و بدون برنامه قبلي بود ، بر اثر برخورد با افراد صادق كه در اين نهاد زياد ميباشند ، تا حدود زيادي در رفتار ، اعمال و كردارم تأثير مثبت گذاشت . به خصوص در مأموريت زابل كه تمام روزههايم را به غير از يكي دو روز كه در مأموريت بودم ، گرفتم و تا حدود زيادي در خود سازيم مؤثر بود كه توانستم به مدت 22ماه فرماندار پاوه شوم . خداي تبارك و تعالي در اين مسئوليت خطير كمك بزرگي به اينجانب كه اصلاً تجربه چنين كاري را نداشتم ، كرد . بعد از اين مأموريت كه تا حدود زيادي هم موفق بودم ، مأموريت سختتري ، يعني فرماندهي سپاه كردستان را تقبل كردم از آنجا كه خداوند خود فرمود از كارها و مشكلات هراس نداشته باشيد كه اگر نيتالله باشد ، در همه كارها موفق خواهيد شد ، در اين مسئوليت بزرگ هم به خواست خدا و با ياري تعدادي از برادران ، تا اين تاريخ ( 9/3/61) دوام آوردهام .
ولي در اينجا ميخواهم اعتراف نمايم به علت ضعف مطالعاتي عقيدتي و ايدئولوژيكي ، هيچ كس به اندازه خودم از اين قضيه زجر نميبرد و يك بار ديگر مانند ساير كارها كه خداوند ياورم بوده ، از او ميخواهم كه در اين مورد هم به من كمك كند . البته ناگفته نماند كه مسأله ازدواج براي من يك مسأله بسيار مفيد و مؤثر بود . هيچگاه فكر نميكردم اين قدر در روحيه من تأثير بگذارد . از پرودگار بزرگ به خاطر چنين همسري كه به من داده است ، تشكر ميكنم . زيرا با اين موقعيتي كه دارم ، هرگز نميتوانم پيش كس ديگر جز همسر و خواهرم ، به فراگيري قرآن بپردازم . اميدوارم با مطالعه كتابهاي شهيد مطهري و شركت دايم و مستمر در نماز جمعه و دعاها ، انشاءالله بتوانم از اين عمل زدگي صرف بيرون آيم تا بيشتر در خدمت اسلام و مسلمين باشم . حتي امسال قادر بودم كه جهت زيارت مكه معظمه به حج بروم. ولي خدا را شاهد ميگيرم به خاطر همين موقعيت از اين مسأله بزرگ و حياتي صرفنظر كردم كه اميدوارم سال آينده ، اگر فيض شهادت نصيبم نشد ، جهت زيارت به سفر حج بروم .
در پايان ، يك بار ديگر خداوند تبارك و تعالي را به خاطر اين همه نعمتي كه به اينجانب مرحمت كرده شكر ميكنم و اين را مي دانم كه هر چقدر كار كنم ، نميتوانم جبران نعمتهاي او را بنمايم .
بااميد پيروزي مستضعفين بر مستكبرين به رهبري امام امت خميني بت شكن .
ناصر كاظمي 9/3/61