صفحه یادبود شهید عباسعلی چزانی شراهی

در صورتی که عکس، فیلم یا هرگونه محتوای دیگری در رابطه با شهید عباسعلی چزانی شراهی در اختیار دارید، با استفاده از فرم زیر برای ما ارسال کنید تا در این صفحه قرار گیرد.

نام :عباسعلی
نام خانوادگی : چزانی شراهی
نام پدر : محمدعلی
تاریخ تولد : 1336/12/08
محل تولد : شهرستان های استان تهران - ری
مذهب : اسلام - شیعه
تاریخ شهادت : 1361/11/06
محل شهادت : فکه
شهید عباسعلی چزانی شراهی در 8 اسفند ماه سال 1336 در شهرستان های استان تهران - ری دیده به جهان گشود.این شهید والامقام دارای ملیت ایرانی و مذهب اسلام - شیعه بود.وی تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم - متوسطه ادامه داد.
این شهید گرانقدر سرانجام در 6 بهمن ماه سال 1361 مفقودیت در فکه دعوت حق را لبیک گفت.
مزار این شهید در اطـلاعاتی مـوجود نـیست قرار دارد.
بسم الله الرحمن االرحیم اِنَّ اللهَ یُحِبُ الَّذینَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِه صَفًا کَاَنَّهُم بُنیانٌ مَرصُوصٌ. خداوندا مومنان را که در صف جهاد و کافران مانند سد آهنین همدست و پایه ان بسیار دوست می دارد. باسلام به رهبر کبیر اقلاب اسلامی و نور چشم مستضعفان جهان با درود به روان پاک شهدای جبهه های حق علیه باطل. اگر دین محمد(ص) جز با کشته شدنم قوام نمی یابد ای شمشیر ها مرا برگیرید. امام حسین(ع) سلامم را به پدربزرگوارم و برادرانم و همسرم و خواهرانم و کلیه اقوام و نزدیکانم می رسانم و امیدوارم که همه ی شما در دنیا پیروز رستگار و بنده مخلص و خالص خداوند متعال باشید. رمز اینکه اگر بخواهید در دنیا روسفید و سعادتمندباشید باید پیرو خط امام باشید که ان شاء الله هستید. وبا دل و جان گوش به فرمان باشید و فرمان را در عمل پیاده کنید.وهمیشه در تمام کارهایتان و جهت گریه ها فقط خدا باشد.ونیت را خالص کنید.و همیشه به یاد مرگ باشد. نکند یک وقت خدای نکرده زرق و برق دنیا شما را از یاد خدا غافل کند که امیدوارم ان شاء الله دنیا شما را از یاد خدا و قیامت غافل نکند بلکه دنیا وسیله ای باشد که تا بتوانید لقاء الله برسید. یک تذککر کوچک به همسرم این است .که تو یک مسئولیت بزرگی بر عهده داری چرا که شنل مادری شنل انبیاء است. اگر شما یک بچه خوب و صالح تربیت کنی که ان شاءالله می کنی و به جامعه تحویل بدهی خدا می داند که چقدر ارزش دارد. چرا که سعادت جامعه به تربیت فرزد بستگی دارد.واین فرزندان ما هستند که یاسد آینده سازان باشند. و خون هزاران هزاران شهید و معلول را همین فرزاندان باید به دوش بکشند و اسلام و انقلاب عظیم جهانی را به پیش ببرند و به مقصد برسانند. والسلام.
سال ۱۳۶۰ بود که عباسعلی به خواستگاری آمد و ما در بهمن ماه همان سال ازدواج کردیم. زندگی مشترک ما فقط ۱۵ ماه بود اما به جرأت می‌گویم که او حتی یک ماه کامل در خانه نبود. پیش از ازدواج‌مان به شکل افتخاری در سپاه کار می کرد اما وقتی ازدواج کردیم عضو رسمی سپاه شد و حقوق می گرفت. بعد هم کارش زیاد شد و حتی برای ناهار هم به خانه نمی آمد. حاصل ازدواج ما دختری است که از همسرم به یادگار مانده است. انسان با اخلاق و نمونه‌ای بود. به همه احترام می گذاشت و هرچه می‌خواستم برایم مهیا می کرد، نه نمی‌آورد. عباسعلی با محبت و مهربان بود. نیمه شب ها با خضوع و خشوع بسیار به نماز می ایستاد و نماز شب می‌خواند. ما اوایل انقلاب در تهران مستاجر بودیم یک بار صاحب‌خانه می‌خواست ما را از خانه بیرون کند، علت را جویا شدیم به ما گفت: شب ها شما را با موتور دنبال می‌کنند و خانه ما امنیت ندارد. عباسعلی سپاهی بود و منافقان به دنبالش بودند اما شکر خدا صاحب‌خانه ما را بیرون نکرد. او پیش پدرم طلبگی آموخته بود و دانسته‌های خوبی داشت. یک بار افراد ضدانقلاب را در زادگاهش به خاطر اینکه انقلابی بود زنده به‌گور کرده بودند اما جمعی از مردم خبردار شدند و او را از زیر خاک بیرون آوردند. هر وقت می‌خواست به جبهه برود می‌گفت: دعا کن! گمنام بمانم و گمنام شهید بشوم. زیاد راضی نبودم که او به جبهه برود. در آخرین اعزامش به خانه اقوام رفت و با همه خداحافظی کرد و هم بابت همه کمبودهایی زندگی از من معذرت خواهی کرد. وقت خداحافظی گفت: من هفت روز بعد تلگراف می‌زنم. هفت روز از رفتن عباسعلی گذشت اما تلگراف نیامد به مخابرات رفتم و به سپاه منطقه تلفن کردم. گفتند: ایشان به خانه می آید. به خانه برگشتم. روز بعد هم نیامد و من دوباره به سپاه زنگ زدم. گفتم: من همسر ایشان هستم و از او هیچ خبری ندارم نه تلگراف زده نه خبری از او هست اما باز هم جواب درستی نگرفتم. روز سوم که زنگ زدم، گفتم: از اقوام ایشان هستم. آن وقت آنها برایم توضیح دادند که عباسعلی جزایی مفقودالاثر است بعد از من خواستند تا به همسرش اطلاع بدهم. قرار از دست دادم و به خانه آمدم. دیگر مطمئن بودم که عباسعلی شهید شده است. فوری خبر شهادتش را به برادرانش دادم و اکنون پدر و مادر عباسعلی از دنیا رفتند و همسرم هنوز هم گمنام است و مزار او در دل عاشقان عارفان خداست.
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ

سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
در حال بارگیری نقشه...
لطفاً خاطرات و دلنوشته های خود را برای درج در این صفحه در کادر زیر بنویسید

دلنوشته های قبلی:
نوه شهید
🥲💔 . . _دختࢪی بود ڪہ پدࢪش‌ شهید شد؛ دانشگاه ڪہ‌ قبول‌ شد، همہ‌ گفتند: با سهمیہ قبول شده! ولے هیچوقت نفهمیدند … ڪلاس او‌ل… وقتےخواستند بہ‌ او یاد بدهند ڪہ‌… بنویسد… ٫بابا٫ یڪ‌ هفتہ دࢪتب سوخت.! هیچوقت نفهمیدند… درهمان کلاس اول… همان نگاه هایی که از هزاران ناسزا گفتن هم بدتر بود… نفهمیدند! ارزوی یک دختر دانشگاه نبود… بلکه تنها یک عکس در کنار پدرش بود… نوازش گرم دستان پدر بر سرش بود… نفهمیدند… نخواستند که بفهمند… فقط دیدند… اما… چیزی برای دیدن نبود… •شهید چهار حرف است!!… ولی تک تک حروف آن حرف های ناگفته دارد… پیکر های مفقود… چشمان منتظر… دل های بی تاب… قاب عکسی خالی… چشمان گریان فرزند… فرزند در انتظار آغوش گرم پدر… مادر در انتظار آغوش گرفتن پسر… امید زندگی یک خانواده… قهرمان یک دختر… تکیه گاه فرزند… دنیای کودک… . . . بله!!یک شهید… شهیدی که در ذهن و افکار پوچ تعدادی فقط چهار حرف است… شهیدی که نشانه غیرت است… نشانه افتخار یک ملت است… من غیرت اسلامی را با شهدا اموختم… غیرت واقعی … نه فقط ناموس خود … اب‌و‌خاک… وطن… _خواسته ی همه ی شهدا میدانید چه بود: اسلام… اسلام… اسلام… مبادا رهبرمان تنها بماند… . . ما جهادی بودیم و هستیم…:)♥️ هستیم بر‌ آن جهادی که بستیم…🇮🇷✨ حرف دل_با_شهدا

جستجو در صفحات درگذشتگان