یادبود مجازی شهید مسعود فاتحی پورگلاب

در صورتی که عکس، فیلم یا هرگونه محتوای دیگری در رابطه با شهید مسعود فاتحی پورگلاب در اختیار دارید، با استفاده از فرم زیر برای ما ارسال کنید تا در این صفحه قرار گیرد.

شهید مسعود فاتحی پورگلاب
نام پدر: محمود
تاریخ تولد: 05-12-1344 شمسی
تاریخ شهادت: 23-1-1362 شمسی
محل شهادت: فکه
 عملیات: والفجر1
 گلزار شهدا: چهارصددستگاه
شهر: کرج
رجعت پیکر:1371/2/4

در روز روز پنجم اسفند 1344 عطر آیات قرآن در فضای خانه جاری شده بود که خبر به دنیا آمدن مسعود به اهالی خانواده رسید. روزهای کودکی مسعود یکی پس از دیگری در دامان مادری باتقوا و پدری پرتلاش که همواره ذکر کلام خدا و اهل بیت علیهم السلام را بر زبان داشتند سپری شد.
چهارساله بود که با فوت پدر خانواده به کرج مهاجرت کردند. مسعود با وجود سن کمی که داشت مشتاقانه در کلاس‌های قرآن مکتب شرکت می‌کرد. بعد از آن در سن 6 سالگی برای تحصیل دوران ابتدایی به مدرسه شهید مالکی رفت و با کمک خداوند و اهل بیت و پشتکار بی نظیرش همیشه در درس‌ها ممتاز بود.
مسعود فاتحی‌پور بعد از ورود به مقطع راهنمایی  علاقه‌مندی اش به مطالعه و فهم موضوعات دینی را دنبال کرد و همین شناخت شخصیت مومن و متعهد او را در دوران نوجوانی شکل داد. او انقدر به حضور در مسجد اصرار داشت که هر کس به دنبالش میگشت می‌توانست او را در اوقات نماز جماعت در مسجد پیدا کند.
با شکل‌گیری انقلاب و پایگاه‌های بسیج، فعالیت‌های مسعود روز به روز بیشتر میشد. علاقه او به حضور در مسجد با تاسیس پایگاه بسیج در آن دو چندان شد تا جایی‌که او تمام اوقات فراغتش را در بسیج می‌گذراند. بعد از گذراندن دوره‌های آموزشی بسیج و ورزش رزمی کم‌کم داشت به یک نیروی با لیاقت برای حفظ آرمان‌های انقلاب تبدیل می شد.
مدتی بعد شیپور جنگ نواخته شد و حالا موقع آن بود که مرد از نامرد شناخته شود. در سال 1360 که دلدادگی اش به اسلام و امام را با حضور پررنگ و  در بسیج محله ثابت کرده بود، خود را برای اعزام به جبهه و ایستادن در صف مجاهدان  خدا آماده می‌کرد.   
درخواست‌های فراوان او برای رفتن به جبهه با مخالفت خانواده روبرو شد اما مسعود فکر بهتری داشت. مخفیانه پوتین و کوله پشتی خرید تا خانواده را راضی کند.
در اولین اعزام پس از آموزش نظامی در پادگان شهید با هنر به همراه دوستانش اعزام منطقه غرب کشور شد.
دومین بار به همراه دوست صمیمی‌اش حسن محمودی به جبهه رفت و در منطقه فکه و در عملیات والفجر مجروح شد. حسن در این عملیات به شهادت رسید و مسعود در فراق رفیق شهیدش به بیمارستان منتقل شد. بعد از چند روز خبر عملیات پیش رو به گوشش رسید و با وجود جراحت‌ها و علیرغم مخالفت خانواده از بیمارستان به جبهه رفت و در عملیات به عنوان آرپی چی زن شرکت کرد.
سرانجام در منطقه عملیاتی فکه و در عملیات والفجر 1 که میعادگاه عاشقان الهی بود، به آرزوی خود رسید و خون مطهرش خاک سرد را متبرک کرد. به دلیل شرایط سخت عملیات پیکر شهید مسعود فاتحی پور در منطقه باقی ماند و تا 9 سال بعد برنگشت. خانواده چشم انتظار بازگشت فرزندشان بودند اما گویی خاک فکه نمی‌خواست چنین گوهر گران‌بهایی را از دست بدهد.  سر انجام گروه‌های تفحص موفق به شناسایی پیکر شهید شدند و او را به کرج اعزام کردند. روز تشییع پیکر شهید یکی از آن روزهای استثنایی تاریخ بود که شهر کرج به خود میدید. گویی نه فقط خانواده شهید فاتحی‌پور، که شهر در غم فرو رفته بود. غمی که دست‌مایه‌ی انگیزه بیشتر برای نابودی ظلم و استکبار در جبهه های حق علیه باطل شد.

اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ

سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.
امامزاده سید محمد , ردیف 1, شماره 2
در حال بارگیری نقشه...
لطفاً خاطرات و دلنوشته های خود را برای درج در این صفحه در کادر زیر بنویسید

دلنوشته های قبلی:

جستجو در صفحات درگذشتگان