یادبود مجازی شهید محمود قربانی

در صورتی که عکس، فیلم یا هرگونه محتوای دیگری در رابطه با شهید محمود قربانی در اختیار دارید، با استفاده از فرم زیر برای ما ارسال کنید تا در این صفحه قرار گیرد.

شهید محمود قربانی
نام پدر: حسن رضا
تاریخ تولد: 6-10-1345 شمسی
محل تولد: همدان - ملایر
تاریخ شهادت: 9-5-1365 شمسی
محل شهادت: مهران
عملیات: کربلای1
نام گلزار: چهارصددستگاه
شهر: کرج
"شهید محمود قربانی" درششم بهمن ماه سال 1349 در ملایر در دامن پاک مادری مومن دیده به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی ادامه داد و با فرارسیدن موعد خدمت مقدس سربازی که همزمان با جنگ تحمیلی و شرایط ان روزها کشورعزیزمان این بود، جان بر کف پا به عرصه نبرد گذاشت تا خاک کشورش را از لوث وجود نا پاکان پاک کند و با جانبازیهای بسیار حماسه شهادت را چه خوب آفرید. سرانجام در نهم مردادماه سال 1365 در منطقه عملیاتی بنام فسیلی به شهادت رسید و پیکر پاکش در چهارصد دستگاه کرج به خاک سپرده شد.
نقل قول ها و خاطره ها والدین شهید محمود قربانی از فرزند شهیدشان چنین است:
شفا یافتن شهید در کودکی
محمود فرزند سوم من بود و برای من هم نقش پسر را داشت و هم دختر خیلی با عطوفت و مهربان بود. کلاس اول ابتدایی بود که از شهرستان به کرج عزیمت کردیم. محمود کودکی سختی را پشت سر گذاشت. دو ساله بود که 7 ماه مریض شد، حالش خیلی خراب شده بود و هر دکتری که می بردیم ما را جواب می کردند. دندانهایش سیاه شده بود اما به حمد الهی عاقبت شفا یافت و خداوند او را برای خود شفا داد تا شهیدش نماید.
پسری که مونس و همدم مادر بود
چون پدر در تهران به سر می برد به من در نگهداری بچه ها و کار کشاورزی کمک می کرد، گویی اصلا خسته نمی شد و تمام مدت در صدد بود تا کمکی نماید تا کلاس پنجم درس خواند و بعد از آن در کابینت سازی مشغول به کار شد. حدود یکسال اما در آن مدت کم برای خود استادی شده بود به طوری که حاجی کارگر زیر دستش می گذاشت هلاک برادرهایش بود با اینکه از دو برادرش کوچکتر بود با آنها کشتی می گرفت.
خودش لباسهایش را می شست و از کسی کمک نمی گرفت در موقعی که مهمان می آمد مثل یک دختر به من کمک می کرد و همکاری می کرد و در موقع تنهایی نقش یک مونس و همدم داشت.
عاشق امام بود
ندیده عاشق امام شده بود و هر امری که امام می‌دادند، از دل و جان قبول می‌کرد و در تظاهرات شرکت می‌کرد به او گفتم: تو چه کار داری سر خودت بلا میآوری. امسال زود به خدمت سربازی رفت و به پسرعمهاش که از خدمت فرار کرده بود می‌گفت: نباید در خانه بنشینیم. ناموست دست اجنبی باشد تو در خانه بنشینی.
ترکش‌هایش را از ما پنهان می کرد
هیجده ماه خدمت کرد و ماهی یک‌بار به مرخصی می‌آمد. یک دفعه که مرخصی آمده بود به حمام رفت و مثل همیشه کسی را صدا نکرد که کسی بیایید پشتش را بشورد. پدرش گفت: در را باز کن پشتت را بشورم. باز نکرد که جای ترکشها را نبینیم. بعد به برادرش گفته بود؛ بابا را ناراحت کردم اما دست خودم نبود، نمیخواستم ایشان را با بدنم ناراحت کنم.
من خواب دیدم خبرشهادتش را ...
برای آخرین باری که رفت دلم هراسان بود، هیچوقت چنین حالی نداشتم. گفتم: خدایا خودت حفظش کن به خالهاش گفته بودم دیگر برنمی‌گردد.
خواب دیدم قبل از خواب از خدا خواسته بودم، یک جوری محمد را ببینم تا دلم تسلی پیدا کند. خواب دیدم در امامزاده بودم و مزار محمود را بوسیدم و سرم را که بلند کردم، دیدم آمد و او را بوسیدم. گفت: حالم خوبه اما در این خاک غریبم... آخه قبلا گفته بود که ملایر را دوست دارد و دوست دارد همانجا خاک شود. خواب دیدم؛ امام خمینی بالا سرم آمد و گفت: ناراحت نباش یکی از بچه های پیش ماست فردا صبحش خبر شهادتش را آوردند.
با او درد دل می‌کنم
به سرکوچه رسیدم،  پسرخاله‌اش را دیدم که لباس سیاه بر تن کرده است و از او پرسیدم چه شده؟ گفت: محمد زخمی شده و تهران است. باور نکردم به او گفتم: راستش را بگو ... فهمیدم شهید شده. هفت روز از شهادتش می‌گذشت که شهید را درخواب دیدم. گفت: پدر من جایی هستم که تا بحال، چنان جای زیبایی را ندیده‌ام. بعضی از شب ها خواب ایشان را میبینم و با او درددل می‌کنم.


اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ

سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.
امامزاده سید محمد , ردیف 2, شماره 10
در حال بارگیری نقشه...
لطفاً خاطرات و دلنوشته های خود را برای درج در این صفحه در کادر زیر بنویسید

دلنوشته های قبلی:

جستجو در صفحات درگذشتگان