شهید محمود زارع بنادکوکینام پدر: حسینتاریخ تولد: 5-7-1340 شمسیمحل تولد: کرجتاریخ جراحت:1364/11/22عملیات والفجر8تاریخ شهادت : 12-10-1370 شمسیگلزار شهدا: چهارصددستگاهالبرز - کرج
از زبان مادر شهید محمود زارع:اوایل که رفته بود جبهه، تارهای صوتیاش قطع شد. وقتی به ما خبر دادند و رفتیم بیمارستان، دیدیم نمیتواند حرف بزند. دکترها گفتند ببریدش خانه، کمی استراحت کند، بعد بیاوریدش برای عمل. در خانه یک دفتر و خودکار کنارش بود تا هر کاری دارد توی آن بنویسد، چون نمیتوانست حرف بزند. وقتی میایستاد برای نماز، گریهام میگرفت.پنج شش روز که گذشت، مثل بچهای که تازه زبان باز کرده باشد، شروع کرد به حرف زدن! بردیمش بیمارستان. دکتر گفت: جوان! تو شفا گرفتهای! دیگر نیازی به عمل نیست.* * *دوباره رفت جبهه. این بار لگنش شکست. در بیمارستان، پاهایش را آویزان کرده بودند. مدتی طول کشید تا خوب شد.به پدرش گفتم برایش زن بگیریم بلکه دیگر به جبهه نرود.ازدواج کرد. بچهاش که به دنیا آمد دوباره راهی جبهه شد. گفتم محمود! جنگ که تمام نمیشود، بگذار زنت رو به راه شود بعد برو. گفت: «نه مادر! باید بروم.»* * *دوباره مجروح شد. این بار قلب محمود آسیب دیده بود. همراه برادرش راهی انگلستان شد. آنجا قلبش را عمل کردند، برایش دریچههای مصنوعی گذاشتند و سفارش کردند که به خودش فشار نیاورد، ولی گوش نمیکرد.سرما که به او میخورد، تمام بدنش عفونت میکرد. دوباره به انگلستان رفت ولی گفتند دیگر کاری نمیتوانیم برایت بکنیم. گاهی در نماز، از شدت درد، مچاله میشد و پاهایش را میزد به پیشانیاش.خیلی سختی میکشید ولی دم نمیزد. میگفتم: «مادر! کجات درد میکنه؟…» میگفت: «مادر! من هیچیم نیست.»
جانباز شهید محمود زارع بنادکوکی یکی از این رهروان راستین بود از خیل رهروانی که پس از چند سال همچنان نمازهای عاشقانه اش، راز و نیاز و نیایش های شب هنگامش بر خاک های گرم جنوب و کوههای یخ زده غرب به همراه ایثارگری ها و شجاعت های مردانه اش در عملیات های بدون بازگشت گروه القارعه طنینانداز گوش عاشقان و همسنگران است.شهید جانباز محمود زارع در سال 1340 در یک خانواده مذهبی چشم به دنیا گشود و از نخستین روزهای شکل گیری انقلاب به همراه برادر شهیدش (کاظم) در تمامی صحنه ها و میادین مبارزاتی حضوری فعال داشت و با درکی صحیح و تیزهوشی خاصی همواره خار چشم کج اندیشان بود.او از نخستین گروه هایی بود که به منظور جهاد و مقابله با ضد انقلاب داخلی به طور داوطلب عازم کردستان گردید و با آغاز جنگ تحمیلی در کنار برادرش کاظم به جنگ با دژخیمان بعثی پرداخت.در آبان ماه 61 پس از دو سال جهاد بی امان هنگامی که کاظم در یک عملیات نفوذی در شهر مندلی عراق به فیض شهادت نائل گشت ، محمود نیز در ارتفاعات الله اکبر مشغول جهاد با متجاوزین بعثی بود و پس از این که تلاش های بی وقفه اش جهت یافتن پیکر مطهر برادر در منطقه مندلی به جایی نرسید با دلی پر درد خبر شهادت جانگذار کاظم را به خانواده رساند .محمود که خود از خانواده معظم شهدا بود و به عنوان یکی از بسیجیان قهرمان لشکر ده حضرت سید الشهدا(ع) در طول شش سال در خطوط مقدم جبهه حضوری مستمر و فعال داشت و با شرکت در اغلب عملیات: ازجمله والفجرمقدماتی،والفجریک،والفجردو ،والفجرسه،خیبر،رمضان،بیش از 6 بار از نواحی مختلف سر، گردن، حنجره،پهلو،شکم،دست و کتف راست مجروح گردید و سرانجام در عملیات پیروزمندانه والفجر هشت در حالی که مسئولیت هدایت گردان همیشه پیروز حضرت علی اکبر (س) را عهدهدار بود از نواحی شکم ،کمر و پاها بشدت مجروح و ضایعه نخاعی گردید. عارضه نخاعی شدن او درد ناشناخته و جانکاهی بود که تا هنگام شهادت لحظه ای او را رها نکرد. شهید محمود پس از مجروحیت با توجه به تحمل انواع جراحات وارده و درد جانکاه نخاعی در صحنههای اجتماعی سیاسی حضوری مؤثر داشت و در مسئولیتهای احداث ستاد مقر تبوک لشگر ده سید الشهدا (ع)، معاونت بسیج مرکزی سپاه ناحیه کرج ، معاونت و سرپرست بهداشت و درمان بنیاد جانبازان کرج انجام وظیفه نمود.شهید محمود پس از انجام چندین عمل جراحی در داخل و خارج کشور و تحمل انواع دردها و رنج هایی که قلم قادر به توصیف آن نیست ، دردی که در طول هفت سال حتی دمی او را آسوده نگذاشت و این شهید بزرگوار با روحیه ای مقاوم و استوار و با صبر و سکوت آن درد مزمن را تحمل می کرد به گونه ای که درد را نیز شرمنده می ساخت و سرانجام در شامگاه پنجشنبه دوازدهم دی ماه 1370 به خیل شهیدان پیوست و روح پاکش فارغ از آن درد جانکاه و جسم پژمرده و تب دار به دیدار معبود شتافت. طی هفت سال مجروحیت همواره با ذکر خدا و توسل به ائمه اطهار (ع) با صبر و استقامت آن دردهای جانکاه و طاقت فرسا را تحمل نمود و همانند شمع به پای نهال انقلاب ذوب گردید. او با روحیه ای وصف ناپذیر همیشه راضی بود به رضای دولت یار ،او همیشه سنگ صبور عزیزان جانباز بود و این عزیزان را به استقامت و شکیبایی دعوت مینمود. یاد او و برادر شهیدش را گرامی می داریم.
الف: دوران انقلابدانش آموز هنرستان فنی شهرستان کرج بوده و از بدو مبارزات و شکل گیری تظاهرات دانش آموزی شهرستان نقش فعال و موثری داشت.در این رابطه نیز چند بار آسیب و جراحت برداشت ازجمله در تسخیر و سقوط شهربانی مرکزی و ساواک شهرستان مذکور در سال ۵۷ ب: در سال ۵۹ همزمان با شروع قائله کردستان، داوطلبانه عازم منطقه کردستان و جبهه نبرد گردید که این حضور به طور مستمر و پیوسته تا سال ۱۳۶۱ به صورت بسیجی ادامه داشت. ج: از سال ۱۳۶۱ به عضویت رسمی سپاه پاسداران کرج درامد و از آن پس نیز ضمن عهده دار شدن مسئولیت های مختلف، همواره در صحنه های نبرد جنگ تحمیلی حضوری فعال و موثر داشت. د: در عملیات های پاکسازی مناطق مرزی کردستان، بازی دراز، الله اکبر، بازی ولایت فقیه، خیبر، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۱ و ۲ ، بیت المقدس و والفجر۸ در خطوط مقدم شرکت داشت و بیش از ۶ بار از نواحی سر و گردن و دست و کتف و شکم و پاها و ستون فقرات مجروح و نهایتا دچار ضایعه نخاعی گردید. هـ: مسئولیت های دوران دفاع مقدس:۱: واحد جذب نیرو شهرستان سال ۶۲۲: مسئولیت مدیریت داخلی سپاه پاسداران سال ۶۳۳: مسئول ستاد ناحیه ۱۰ بسیج کرج به مدت یک و نیم سال، ۶۴۴: معاون واحد بسیج سپاه ناحیه کرج به مدت یک سال، ۶۶۵: معاون فرمانده گردان علی اکبر در عملیات والفجر ۸ – ام الرصاص، سال ۶۴۶: مسئول احداث و سازماندهی مقر تبوک لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام، به مدت یک سال، ۶۶۷: مسئول و سرپرست واحد بهداشت و درمان بهداری جانبازان کرج به مدت یک و نیم سال
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ
سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.