شهید محمد ابراهیمی تیکمه داشنام پدر: حسینتاریخ تولد: 22-11-1344 شمسیمحل تولد: آذربایجان شرقی - بستان آبادتاریخ شهادت : 20-12-1363 شمسیمحل شهادت: شرق دجلهعملیات: بدرلشگر 10 سیدالشهدا (ع)
پنجم فروردین 1344 ، در روستای بستان آباد از توابع شهرستان تبریز به دنیا آمد. پدرش حسین، فروشنده بود و مادرش راحله نام داشت. تا سوم راهنمایی درس خواند و پس از آن به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و هفتم اسفند 1363، در شرق رود دجله عراق به شهادت رسید.
مختار شریعتی:(مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقَتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَعَلی دِیَتَهُ وَ مَن عَلی دِیَتَهُ فَاِنّا دِیَتُهُ)آنکس که مرا طلب کند می یابد، آنکس که مرا یافت میشناسد و آنکس که مرا شناخت دوستم می دارد و آنکس که مرا دوستم داشت به من عشق می ورزد و آنکس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم و آنکس که به او عشق ورزیدم می کشم او را و آنکس را که من بکشم خون بهایش بر من واجب است و آنکس که خون بهایش بر من واجب است پس من خودم خون بهایش هستم.شهید محمد ابراهیمی در 5 فروردین ماه 1344 در قصبه ای بزرگ « تیکمه داش» چشم به جهان گشود که فعلا یکی از بخشداری های شهرستان بستان آباد می باشند. این محل روزگاری موطن اصلی آخوند ملا حسین قلی تیکمه داش نماینده محترم مرحوم آیت الله العظمی میرزا فتاح شهیدی(اعلی الله مقامه) و میر محمود طباطبائی(ره) که به اسوه حسنه مشهور بود و موطن خسته قاسم شاعر نامی ترکی زبان که معراج پیامبر گرامی اسلام (ص)را با نثر و نظم روان سروده است.این بزرگوار در خانواده ای که سرپرست آن، به معلم اخلاق و مرید و خادم دربار امام حسین علیه السلام شهرت داشت و یکی از مکتب داران گذشته ی تیکمه داش بودند به دنیا آمدند. وقتی در هفت سالگی پا به مدرسه گذاشت قران، گلستان و مسائل شرعی را از پدر خود به نحو احسن یاد گرفته بودند. محمد از سنین پایین در هیئت عزاداری حضور می یافت و در پاسخ به پرسش های مرحوم حنیفه نو عهدی به مسایل واجبات و مستحبات جواب می داد.بعد ها هم خود در هیئت اصغریه تیکمه داش مداحی می کرد. در 12 یا 13 سالگی به انقلابیون پیوسته و شعار های انقلابی را با کمک پدرشان با خط خوبی نوشته و برای هر روز آماده می نمود.به لحاظ فعالیت هایش در مدرسه ، نریمان امیری (شهید) را به خود جذب نموده و هر دو در انجمن به عنوان بسیجی در خط ولایت معروف و مشهور بودند و مصداق فرموده حضرت امام خمینی (ره) (مبارک باد بر بقیه الله ارواحنا له الفدا وجود چنین رزمندگان ارزشمند و مجاهدان فی سبیل الله از این شهدا چنان یادگاری می ماند) بودند. شهید در نامه خود نوشته بود: پدرم و مادرم دلم به شما تنگ شده ولی هر قدر از خانواده دور می شوم از وابستگی های مادی دور می شوم و همان اندازه به خدا و اولیاء خدا نزدیک می شوم و این کلمه تسکین بخش دلم می باشد.در نامه دیگر به همکلاسی های خود و سایر مردم نوشته بود : جهان بشریت مدیون شهداء هستند و شهدا پرورش یافته مکتب انبیاء و مکتب علمائی است که قلم های خود را برای اسلام چرخاندند و برای خدا نوشتند بر ما واجب است عمل نماییم و در نامه ای که به پدرشان نوشته بود نسبت به دانش آموزان نیز اشاره شده است تا در مدارس قرائت گردد. شما دانش آموزان امید و آینده این انقلاب هستید ترقی و تعالی ملت مسلمان در آینده به تلاش و کوشش و ایمان شما بستگی دارد.برادران از شما تقاضا دارم که در کلاس درس که سنگریست مستحکم برای شما تلاش بیشتر کنید و خود را به دو بال: علم و ایمان بیارایید که راه فلاحت و رستگاری همین است. ما رزمندگان و مدافعان سپاهی و بسیجی، ارتشی از شما انتظار داریم که حرکتی نو در منطقه بوجود آورید و اکنون که ما در آنجا نیستیم تقاضا داریم شما ها در مساجد و مجالس اسلامی و انقلابی و هسته مقاومت جای مارا پر کنید و اگر شهادت که فیضی است عظیم نصیب ما گردد. خواهشمندیم نگذارید اسلحه ما بر زمین ماند .پیوسته مدافع راستین این انقلاب باشید. پیوسته تقوی پیشه کنید که هیچ کس بجایی نمی رسد مگر با تقوا. در آخر ضمن تشکر از مدیر مدرسه درخواست می نمایند در جمع مدارس قرائت گردد.شهید فردی با عقیده و جهاد با شهامت بود. اخلاص ایشان در گفته هایش کاملا شفاف و دلنشین بود. مسئولیت خود را در جبهه حتی برای دوستان نیز نمی گفت، هیچ کس نمی دانست در کجا خدمت میکند. متکبر نبودند، هیچ وقت در فکر مقام و موقعیت نبودند. گریزان از شهرت و مقام و منسب بودند. ایشان علاقه زیادی به شهداء داشتند وقتی شهیدی به منطقه بستان آباد می آمد تلاش می کردند در مراسم شهدا شرکت کنند.قصد داشتند کتابی به رشته تحریر در آورند که تکلیف جبهه اولویت داشت و به جبهه رفتند. "در وا"شهید محمد ابراهیمی در سپاه هشترود در روابط عمومی مشغول خدمت بودند نریمان امیری از چارویماق آمده بودند که روز اعزام به جبهه برادران ایشان( سلیمان و سلمان امیری ) ، حسین فارغی و محمد ابراهیمی از تیکمه داش بودند که با هم اعزام شدیم در عملیات خیبر نریمان امیری شهید شدند. محمد ابراهیمی، حسین فارغی و سلمان امیری زخمی شده بودند محمد در واحد عملیات لشکر بودند در حین عقب نشینی نزدیکی خط وی نای راه رفتن را نداشتند به ایشان گفته میشود در قمقمه آب است اگر می خواهی آب بخوری قمقمه را بگیر. ایشان دست گذاشته بودند به لب های تشنه خشک شده گویا چند روز قبل وارد مقر عراقی ها جهت گزارش شده بود گزارش را به طور محرمانه ارسال کرده بود گویی از آن لحاظ راحت شده بودند. هرچه گفته بودند بیا تورا نیز ببریم گفته بود شما بروید من نمی توانم جان شما را به خطر بیاندازم. در مورد اخلاق و اخلاص این رزمنده شهید من به ابوی ایشان نیز گفته ام او عاشق شهادت بود و عشق را هیچ کس تا به حال تفسیر نکرده و نخواهد کرد. آب داشت نتوانست بنوشد از لب گرفته تا گلویش دارای زخم و طاول بود حتی خوردن آب امکان نشد." سلمان امیری::" قبلاً در هفده سالگی به جبهه های حق علیه باطل اعزام شده بود. در دومین اعزام که منجر به شرکت در عملیات خیبر شد چند نفر از جمله محمد ابراهیمی ، نریمان امیری و حسین فارغی با هم بودیم. در آن عملیات، حسین فارغی برادر شهید اکبر فارغی و محمد ابراهیمی نیز مجروح و نریمان امیری شهید شدند.قبل از عملیات هرچه به نریمان گفتیم ما دوبرادر همزمان در جبهه هستیم شما بمانید قبول نکردند و رفتند و شهید شدند گفت هیچ وقت من ازمحمد جدا نمی شوم محمد و نریمان با هم دوست نزدیک بودند. هر دو ولائی بودند و مخلص و تکلیف شرعی شان را نیز خوب بلد بودند قبل از اینکه به جبهه بروند آماده شهادت بودند ، به حقی که شهادت بود،رسیدند و همه ی هستی خویش را در طبق اخلاص گذاشتند و جانشان را در راه اسلام فدا کردند.بعد از عملیات به تیکمه داش آمدند قرار گذاشتیم در سد دز هم دیگر را ببینیم روزی که باهم بودیم حسین فارغی محمد و بنده تا شب در سد دز باهم گفتیم و خندیدم از هم جدا شدیم تا به عملیات بدر آماده شویم.محمد از انگشتانش سوخته بود و با آن وضع بیسیم چی شهید والا مقام مهدی باکری بود بعد از آن به معاونت اطلاعات رفتند. بعد از عملیات حسین فارغی زخمی بود ولی محمد دیگر پیدا نشد. بعد از عملیات بدر تمامی آمار پرسنلی- تعاون – بیمارستان ها پیگیری شد با توجه به اینکه قبلا محمد را به اصفهان برده بودند دم باز هم به اصفهان برده باشند سری به بیمارستان های اصفهان زده شد ولی خبری نبود. بعد گفتند شاید مجروح هایی که به مشهد برده اند آن هم در مشهد باشد در آنجا هم پیدا نشدند. از هلال احمر هم پیگیری شد باز هم پیدا نشدند و در نهایت به لقاء الله پیوسته بودند" برادر شهید:روزی با همرزم محمد در حسینیه کرج باهم بودیم در مورد محمد از برادر جانباز حسین فارغی پرسیدم شما هم با یکدیگر دوست بودیدو همرزم ،محمد را چطور مردی دیدی؟حسین گفت من نمی توانم در مورد آن شهید صحبت نمایم او یک نابغه بود وقتی بیسیم چی شهید مهدی باکری بود در استتار و اختفاء استاد بیسیم بود .بیسم را از لحاظ اینکه در روی آب بماند اول با کائوچو پوشانده بود و بعد از روی آن استتار انجام داده بود. گفت اگر ما خود نیز به زیر آب رفتیم یا شهید شدیم حداقل دوستمانمان بتواند از آن استفاده کنند.با حسین قرار بر این بود که هرچه درمورد محمد میداند بگوید ولی خداوند رحمت کند حسین فارغی را بر اثر زخم هایی که داشت شهید شد و دیگر توفیق نشد. ارواح طیبه شهدا شاد و راهشان پر رهرو باد.
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ
سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.