آلبوم تصاویر

یادکد کد یادها

علی حاتمی در 2 بهمن ماه سال1337در تهران دیده به جهان گشود. پدرش ابوطالب نام داشت.وی تحصیلات خود را تا مقطع دکترا ادامه داد. و در شغل پاسدار مشغول به کار شد.

ایشان سرانجام در 16 دی ماه سال 1359 در سن 22سالگی بر اثر شهادت در کربلایی هویزه دعوت حق را لبیک گفت.
مزار آن مرحوم در قطعه 24 ردیف 90 شماره 32 مفقود الاثر قرار دارد.


متن وصیت‌نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

«سلام و درود بر امام امت خمینى کبیر درود و تهنیت به امت شهیدپرور، امتى که حضور و آگاهى خود را در تمام صحنه‌هاى انقلاب اسلامى ایران به اثبات رسانیده است.

سلام بر دانشجویان مسلمان و مبارزى که در اقصى نقاط جهان مظلومیت ملت ایران را فریاد مى‌کشند و مستکبران تاریخ را به زانو در آورده‌اند و با اعتصاب غذاى خود به­ جان ستمگران، تشویش افکنده‌اند و درود بر خطى که مبارزه با هرچه شرک را در انحصار خود دارد و خطى که به اثبات رسانیده که تنها امید مستضعفین جهان و حرکت­‌هاى اسلامى است و تنها این خط است که مى‌تواند قدس، این قلب محرومان مسلمان را نجات بدهد.

با این­که مى‌دانم این نوشته به درازا مى‌کشد، ولى حس مى‌کنم که مسئولیت اینجانب است تا آن­چه را که لازم مى‌دانم بنویسم. مى‌خواهم از محیطى که برادران و خواهران دانشجو در لانه جاسوسى بوجود آورده بودند، بنویسم. محیطى که مرا ساخت و باعث پرورش من شد و محیطى که مى‌تواند نمونه باشد.

اول از نمازهاى جماعت بگویم. امام جماعت، خوئینى‌ها بود. شاید بهترین نمازهایم را در لانه جاسوسى خوانده باشم. بعد از هر نماز، امام براى ما صحبت مى‌کرد، از تزکیه نفس و خودسازى مى‌گفت، از تقوى و از پاکى حرف مى‌زد، از راهنمائى و هدایت سخن مى‌راند و از شهادت مى‌گفت و از سپاه پاسداران، سپاهى که خود جوش بود و پاسداران از لحاظ ایمان و اعتقاد و اخلاق نمونه بودند گفت‌­وگو مى‌کرد.

از امام امت خمینى برایمان تعریف مى‌کرد، از استاد بزرگوارش امامى که سال­ها تزکیه نفس کرده است حتى یک شب هم نماز شب خود را ترک نگفته است امامى که تمام حرف‌هایش و رفتارش بوى وحى مى‌دهد و الگوست و امام خوئینی‌­ها از شخصیت­‌هاى اسلامى سخن مى‌گفت.

اشخاصى که سرمایه‌هاى اخلاقى این جامعه هستند و هرکدام براى هدایت این جامعه ارزشمند و مفیدند و از ترور آن­ها سخن مى‌راند، که ترورشان نه با گلوله بلکه با شایعه و تبلیغ صورت مى‌گرفت دیگر به­ یاد ندارم که امام ما، در لانه جاسوسى درباره چه مسائلى به بحث مى‌پرداخت ولى این را مى‌دانم که هنگام صحبت تمام برادران و خواهران حرف‌هایشان را با گوش جان شنوا بودند و محو گفت­‌وگوهایشان مى‌شدند و من چقدر بى­‌سعادت بودم که نتوانستم درکلاس­‌هاى تفسیر قرآن ایشان شرکت کنم.

او به­ راستى امام ما در لانه جاسوسى بود و تمام حرف‌هایش براى ما راهنمایى و هدایت بدنبال داشت، یادم مى‌آید که ایشان در تجزیه و تحلیل مسائل سیاسى، تبحر خاصى داشتند و برادران و خواهران مشکلات خویش را از ایشان مى‌پرسیدند. خداوند ایشان را در راه خدمت به ملت اسلامى موفق بدارد.

شب‌هاى جمعه استاد پرورش این کمیل زمان به لانه جاسوسى مى‌آمد و ما با ایشان دعاى کمیل مى‌خواندیم و گناهان خویش را اقرار مى‌کردیم. خداوند این کمیل را براى على دوران و براى مسلمانان حفظ فرماید.

هفته‌اى یک­‌بار با امام موسى خوئینى‌ها درباره خط امام جلسه داشتیم و امام این خط سراسر مبارزه و سراسر انقلاب، را براى ما تشریح مى‌کردند. چه جلسات خوبى بود براستى که من احساس مى‌کردم که چقدر مشکل است که در این خط بودن و این مسیر را پیمودن. خداوند تمام مسلمانان را در این جهت هدایت فرماید.

به­ خاطر مى‌آوریم که هر وقت حاج احمدخمینى به لانه جاسوسى مى‌آمد، برادران و خواهران غرق در شادى و شور مى‌شدند، به خصوص درمواردى که دانشجویان تحت فشارهاى گوناگون قرار مى‌گرفتند و از هر طرف مورد حمله و تهمت قرار مى‌گرفتند. آمدن ایشان نوید دوباره‌اى بر پایدارى این حرکت انقلاب مى‌داد.

ایشان به ما امید و صبر و استقامت مى‌دادند که هراس نداشته باشید و به­ جز خداوند از کسى نترسید و ما امیدوار مى‌شدیم و نیرو مى‌گرفتیم. خداوند این امید امام و خدمت­گزار مستضعفین را یارى فرماید.

دیدار با شخصیت­‌هاى مبارز و مسلمان از کشورهاى مختلف ما را هرچه بیشتر با توطئه‌هاى آمریکا - این دشمن اصلى ما - آشنا مى‌ساخت. این دیدار‌ها ما را به واقعیت انقلاب اسلامى خودمان واقف مى‌کرد.

انقلابى که در هیچ کجاى دنیا تا کنون رخ نداده و وحدت کلمه آن کوبنده هر قدرت شیطانى و اهریمنى است. انقلابى که اگر شکرش را نگوییم کفرش را گفته‌ایم و اگر در جهتش گام برنداریم ناگزیر بر ضد آن عمل نموده‌ایم. رفتارمان با گروگان‌ها بقدرى خوب و اسلامى بود که روزى یکى از گروگان‌ها گفته بود من فراموش کرده‌ام گروگان هستم، اظهارات کوئین گروگانى که اخیرا آزاد شد، این ادعا را به اثبات مى رساند؛ و در آخر نامه خطابم به پدر و مادر و خواهران و برادران است.

از شما پوزش می­‌طلبم و معذرت مى‌خواهم که نتوانستم برایتان خدمتى انجام دهم و در حالى که شما زحمت زیادى براى من کشیده بودید و من مى‌دانم وظایف فرزندى و برادرى را در حق شما عمل نکرده‌ام. ولى خواهش مى‌کنم که مرا ببخشید زیرا مقصرم و عذرى ندارم. سلامتى شما را از درگاه پروردگار خواهانم.

سلام مرا به تمام دوستان و آشنایان به­ خصوص دانشجویان مسلمان پیرو خط امام برسانید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

لطفاً خاطرات و دلنوشته های خود را برای درج در این صفحه در کادر زیر بنویسید

دلنوشته های قبلی:
مفقود الاثر, , تهران, قطعه 24, ردیف 90, شماره 32
در حال بارگیری نقشه...
مسیریابی
بستن

هدیه به عزیزان

جهت حمایت از مؤسسه خیریه مورد نظر روی تصویر آن کلیک فرمایید

4221594_856.png 1394-11-04_17-14-58.png 3f6379555150e57af450163be10a17d1.png 19_orig.png 1468930738_.png

جستجو در صفحات درگذشتگان