شهید نورعلی حبیبی در 4 فروردین ماه سال 1342، میان خانواده ای با ایمان و متدین در شهرستان نور پا به عرصه هستی نهاد و در دامن پر مهر و محبت مادرش محترم حبیبی و پدرش رضاعلی حبیبی پرورش یافت.
دوران تحصیلی را تا مقطع متوسطه با موفقیت و جدیت پشت سر گذاشت و یکی از دانش آموزان خوب در عرصه تحصیل و اخلاق بود.
شهید بزرگوار در فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و انقلابی آن دوران و برگزاری مراسمات مذهبی مدرسه و محل سکونت، نقش مؤثر و حضور پررنگی داشت.
شهید در عضویت بسیج لشکر 25 کربلا به اسلام خدمت می کرد. ایشان در جبهه جنوب شرکت داشت و سرانجام در 22 آذر ماه سال 1360 در سن 18سالگی بر اثر اصابت ترکش در منطقه بستان شهد شیرین شهادت را نوشید.
پیکر پاک شهید بزرگوار پس از تشییع در گلزار شهدای شهرستان نور مدفون گردید.
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
(ما سر اسلام دعوا داریم)
سلام بر رهبر انقلاب اسلامی ایران، سلام بر جندالله و حزب الله و سلام بر یاران روح الله، سلام و درود بر امام حسین(ع) سرور و رهبر شهیدان. سلام بر مادر و پدر مهربانم، سلام بر برادران و خواهران عزیزم، سلام و درود بر مادرم که مرا شیر داده و مرا شیر ساخت. سلام بر دوستانم، سلام بر غلامرضا حسن بیگی و اسفندیار حبیبی- حسن افلاکی- رحمان اسلامی و آقای پولادی و آقای رحیمی و آقای یحیی حبیبی، ای برادران روز شما بخیر. سلام بر برادران من مهرعلی- رجبعلی- کریم و رحیم و خواهر کوچکم زهرا. ای مهرعلی! آیا می دانی من چه راهی را انتخاب کردم؟ راهی را انتخاب کردم که امام حسین(ع) انتخاب نمود، راهی را انتخاب کردم که دوازده تن از رهبران الهی و امامان انتخاب کردند کخ یکی از آنها آماده قیام است. به خواهر کوچکم زهرا بگویید دیگر مرا نمی بیند و شوهری خوب و با ایمان و در خط امام برای او انتخاب کنید.
ای مادر عزیزم- بگو تا خون بریزم. شما مرا بزرگ کردید خیلی خیلی از شما ممنون هستم. حالا که من شهید شدم ناراحت نباش چون چهار فرزند دیگر دارید من هم مثل برادران دیگر، خدا روی شما خیلی حساب می کند. ای مادر گریه نکن در مرگ خونبارم. پیامی برای برادران در پشت جبهه دارم؛ ای برادران در خانه مردن روی تخت بهتر است یا در جبهه های جنگ حق علیه باطل؟ شما ای مردم بکوشید فرزندانی خوب تربیت کنید تا به درد جامعه بخورند. به منافقین بگویید هنوز هم خجالت نمی کشند.
ملتی که شهادت را افتخار می داند هرگز شکست نمی خورد. امام خمینی. ای رهبر! من می روم ولی روی پاکت را ندیدم.
به خاله ام طیبه وصیتی دارم؛ ای خاله عزیزم! برای من یک ماه روزه بگیر، هم چنانکه روزهای شنبه و دوشنبه برای خودت می گرفتی. در دعای کمیل مرا هم دعا کنید، و مهرعلی هم او سه ماه نماز قضا برای من بگیرد و یادی از ما بکند و به گفته امام امت آنها که رفتند کار حسینی کردند و آنهایی که ماندند باید کار زینبی بکنند، ای پدر و مادرم! شما را دوست دارم، برای من دعا کنید، ای مادر مهربانم! اگر ناراحت بشوید من هم ناراحت می شوم. از مردم بخواه که به شما تبریک بگویند. حالا شما هم شهید دادید شهیدی از تبار حسین(ع). ای برادرانم!(مهرعلی، رجب، کریم و رحیم و زهرا) نماز را بخوانید چون نماز پایه و ستون دین است و روزه بگیرید و درس بخوانید، شجاع باشید و به بزرگتر از خودتان و کوچکتر از خودتان احترام بگذارید و راه مرا ادامه دهید. ای مهرعلی در بانک ملی 200 تومان پول دارم آن را در راه خدا خرج کن. مرا در مسجد جامع نور دفن کنید و بعد یک جشن خوب برای من بگیرید.
برای من نماز بخوانید اگر دین محمد(ص) مستقیم و با استقامت می شود با پاره پاره شدن من، پس ای خمپاره و ای گلوله ها و ای موشک ها و ای نارنجک ها مرا بگیرید و پاره پاره کنید، چرا که امام حسین(ع) را پاره پاره کردید. والسلام.
خداحافظ ای مادر- حلالم کن دم آخر
در تاریخ 1360/08/09